ترفند “بزن و هاوار کن” شووينيستی

پاسخی کوتاه‌ به “وکيل پايه‌ يک دادگستری”
در پی بيانيه‌ای که‌ آقای بابک اميرخسروی به‌ بهانه‌ی توافقنامه‌ی حزب دمکرات کردستان ايران و حزب کومله‌ کردستان ايران بر عليه‌ جنبش حق‌طلبانه‌ی مردم کردستان انتشار داد و تعداد قابل توجهی از مدعيان کاذب دمکراسی در خارج از کشور را در اين کارزار با خود همراه‌ ساخت و متعاقب آن سيلی از يورش ناجوانمردانەی‌ ناسيوناليسم و شووينيسم و فاشيسم بيدار و خفته‌ بر عليه‌‌ جنبش کردستان جاری شد، عده‌ای نيز در داخل کشور که‌ خود را “کرد” ناميده‌ بودند، در همان چهارچوب فکری شووينيستی بيانيه‌ی فوق‌الذکر، اما با ادبيات شناخته‌‌شده‌ی ‘جمهوری’ اسلامی، بيانيه‌ی ديگری انتشار دادند و در آن به‌ تکرار مهملات و اتهامات فاشيسم حاکم و محکوم بر عليه‌ مردم کردستان پرداختند.
اين جانب رديه‌ای بر اين بيانيه‌ی دوم نيز تحت عنوان “شما هم مثلا کرد هستيد و ما نمی‌دانستيم؟!” نوشتم و تلاش نمودم با نشان‌دادن تناقضات آنها چهره‌ی واقعی‌شان را از منظر خود نمايان سازم.
همين چند لحظه‌‌ پيش متوجه‌ شدم که‌ مجددا مفتخر شده‌ام؛ شخصی به‌ نام آقای شهاب تجری،‌ “وکيل پايه‌ يک دادگستری”، آن هم “مدافع حقوق بشری”، شخصا پاسخ هوشمندانه‌ و نجيبانه‌ای به‌ اين ناچيز تحت عنوان “آقای ايرانپور، شما دانشمند هستيد و ما نمی‌دانستيم؟”، داده‌اند!
با مطالعه‌ی آن به‌ اين استنتاج رسيدم که‌ نگاهم به‌ اين تعداد کاملا درست بوده‌ است و به‌ قولی به‌ خال زده‌ام.
بنده‌ در رد بيانيه‌ی اين “کُرد”نماها بسيار آگاهانه‌ و شفاف اتهاماتی را مطرح کرده‌ بودم که‌ اين وکيل پايه‌ يک دادگستری و مدافع حقوق بشر يا به‌ آنها نپرداخته‌ است و يا (جالب است) آنها را به‌ نوعی تأييد و توجيه‌ نموده‌ است. ايشان در اين نوشته‌، ديگر از خود دفاع “مظلومانه”‌ نموده‌ و از تکرار اتهامات مندرج‌ در بيانيه امتناع ورزيده‌ است! نفس اين برخورد مظلوم‌نمايانه‌ و تدافعی نشان می‌دهد که‌ وی سود را اين بار نه‌ در تعرض، بلکه‌ در برانگيختن احساس ترحم خواننده‌ ديده‌اند. ايشان اينجا يک پا شاعر و مدرس اخلاق (!) شده‌اند و از بحث مشخص سياسی گريخته‌اند.

 

١.  سالی که‌ نکوست از بهارش پيداست. با “بسمه‌ تعالی” آغازنمودن و با “العاقل يکفيه الاشاره” پايان دادن خود گوياتر از آن است که‌ در باب قرابت ايدئولوژيک شما حضرت عالی با اين حکومت قلم‌فرسايی کنم. در بالای “بسم تعالی” جای آرم “الله‌” شمشير به‌ دست ‘جمهوری’ اسلامی اما خالی بود.

٢.  گويند حمله‌ بهترين دفاع است. اين يکی از ترفندهای کهنه‌ی شووينيسم در ايران نيز بوده‌ است. اين حضرات کلی اراجيف بر عليه‌ جنبش کردستان رديف کرده‌اند و آنها را باند و طايفه‌ و ضدايرانی و ضدکرد (!) معرفی کرده‌اند، اين ظاهرا “بی‌نزاکتی” نيست (!)، اما پاسخ به‌ آن “بی‌ادبی” است!! جنگ‌فروشی به‌ دنيا و مظلوم‌نمايی را از حکومت ناب محمدی‌شان خوب آموخته‌اند. شما هم آقای “وکيل پايه‌ يک” و “مدافع حقوق بشر” (!؟)، بنده‌ را در چندين مورد “بی‌ادب” و “بی‌نزاکت” معرفی نموده‌ايد. لابد “بی‌ادب” خواندن مخالفان فکری در قاموس شما نشانه‌ی “ادب” و “فضيلت” است! تعجبی ندارد؛ در نظام اسلامی پرورده‌ شده‌ايد. (من توجه‌ همه‌ی خوانندگان اين سطور را هم به‌ مطلب بنده‌ و هم به‌ اين نزاکت‌نامه‌ی آقای وکيل جلب می‌کنم و داوری نهايی را به‌ خود آنان موکول می‌کنم.)

٣.     آقای “وکيل پايه‌ يک”، من فضل‌فروشی می‌کنم؟!! شما طبق همان مثل بالا نوک حمله‌ را از اين حيث نيز متوجه‌ من کرده‌ايد و مدعی شده‌ايد که‌ بنده‌ مدعی برخورداری از معرفت و علم و فضل شده‌ام، درحاليکه‌ شما بهتر از بنده‌ می‌دانيد که‌ آنچه‌ ما گفته‌ايم و می‌گوئيم اتفاقا در پاسخ به‌ مونوپول “دانش” شما دانشمندان بوده‌ است. آقای اميرخسروی ليل و نهار، در همان بيانيه‌ و بعدها در سلسله‌ گفتارهايی به‌ ما گوشزد می‌کنند که‌ به‌ نسبت “حق تعيين سرنوشت” کژفهی شده‌ است و معنای آن چيز ديگری است، می‌فرمايند درست نيست از “جنبش رهائی‌بخش کردستان” سخن گوئيم، “ملت” ناميدن کرد هم غلط است و غيره‌ وذالک. شما نيز درس تاريخ و دمکراسی و حقوق بشر به‌ ما می‌دهيد و برای خوشرقصی در مقابل فاشيستها از “ملت ايران” و “قوم کرد” سخن می‌رانيد و به‌ جعل تاريخ معاصر و زنده‌ نيز می‌پردازيد. با همه‌ی اين احوال کسی نبايد بگويد که‌ “استادان” گرامی، ما بنا به ‌اين و آن دلايل معتقديم که‌ شماها هستيد که‌ در اشتباهيد. و اگر اين را بگوئيم اين “فضل‌فروشی” ناميده‌ می‌شود‌! چشم‌بندی در روز روشن به‌ اين می‌گويند.

حضرت عالی، بگذار داستانی را برايتان تعريف کنم: در ترم اول دانشگاه‌ استاد فلسفه‌ی ما که‌ چند دکترا داشت و تيتر آکادميک پروفسوری، به‌ ما دانشجويان وقت گفت که‌ “من توصيه‌ می‌کنم که‌ همه‌ با نام کوچک همديگر را صدا کنيم. من اينجا هرمی نمی‌شناسم.” ايشان ابتدا مرا “ناصر” خطاب می‌کرد و اتفاقا بخاطر کُردبودن و فعال‌بودنم به‌ گفته‌ی خودش ارزش و احترام ويژه‌ای برايم قائل بود. می‌گفت: “ناصر جان، کاری به‌ ساعات نوشته‌ شده‌ روی در اتاق من نداشته‌ باش، هر وقت هر کاری داشتي، در بزن و اگر بودم، بيا تو.” بنده‌ به‌ سبب عادت و شايد هم سن و سال ايشان هميشه‌ ناخودآگاه‌ می‌گفتم: “آقای کلاوس”، تا عاقبت روزی وی خسته‌ شد و گفت: “پس آقای ايرانپور!” آری، بنده‌ با اين فرهنگ متواضعانه‌ در دانشگاه‌ پرورده‌ شده‌ام، فرهنگی که‌ در آن فقط در حالت ضروری عناوين آکادميک بکار برده‌ می‌شوند. اما فرهنگی که‌ شما در آن پرورده‌ شده‌ايد، با همان عناوين فضل‌فروشی می‌شود. ديگر پشت اين عناوين “دکتر” و “مهندس” و “وکيل پايه‌ يک” چه‌ خوابيده‌ است، تنها خود طرف می‌داند. “آقای مهندس” و “آقای دکتر” و اين و آن خواندن مخاطبينی که‌ حتی خيلی هم نزديک به‌ خود هستند، خود جلوه‌ای از فضل‌فروشی حقيرانه‌ و عقب‌مانده‌ است. اگر از چنين فرهنگی برخوردار و فضل‌فروش می‌بودم، بايست چون شما می‌نوشتم، “فوق ليسانس ژورناليستيک و زبان و ادبيات آلمانی از آلمان”.

٤. شما فرموده‌ايد که‌ بنده‌ دچار تناقض‌گويی شده‌ام. اگر در ادعای خود صادق هستيد، چرا تناقضات مرا برنشمرده‌ايد؟! بنده‌ نوشته‌ام: “دنيای شگفت‌انگيزی‌ است: اين حضرات خود را “کرد” می‌نامند، اما جرم می‌دانند کرد خود را “ملت” بداند؛ جرم می‌دانند، اين خلق ستمديده‌ خدايی نخواسته (!)‌ حقوق اوليه‌ی خود را بطلبد، اگر نخواهد متهم به‌ “تجزيه‌‌طلبی” شود، اصلا جنايت عليه‌ بشريت است اگر زمانی طالب استقلال شود! اينان خود را “کرد” معرفی می‌کنند، اما زبان ديگری را “ملی” می‌دانند، مثلا “کرد” هستند و اما احزاب کرد را “باند و طايفه‌” می‌نامند، گويا ‘کرد” هستند اما لام تا کام اشاره‌ای حتی برای خالی‌نبودن عريضه‌ و ظاهرسازی هم که‌ شده‌ به‌ جنايات اين رژيم بر عليه‌ ملت کرد در ايران، عراق و ترکيه‌ و حتی سوريه‌ ننموده‌اند!” آيا يک تناقض و ابهام در اين اظهارنظر بنده‌ ديده‌ می‌شود؟

بنده‌ همچنين نوشته‌ام که‌: “اين حضرات به‌ يکباره‌ طرفدار “دمکراسی و حقوق بشر” شده‌اند، اما […] فراموش کرده‌اند که‌ دمکراسی قبل از هر چيز يعنی آزادی بيان، يعنی آزادی احزاب، يعنی آزادی مطبوعات، يعنی تقسيم و تفکيک قدرت، يعنی تفويض حق خودمديريتی سياسی، اداری، فرهنگی و اقتصادی به‌ پايين‌ترين ارگانهای نظام سياسی، يعنی مشارکت دادن جمعی مناطق در سرنوشت کشوری که‌ گويا ناسلامتی به‌ آنها نيز تعلق دارد!” گفته‌ام: “فراموش کرده‌اند (!) که دشمن اصلی و شماره‌ يک دمکراسی و حکومت مردمی ايران خود رژيم “ولايت فقيه‌” است.” آيا هيچکدام از اين گزاره‌های من متناقض، بی‌زاکتی” و مبهم هستند؟!!

بنده‌ نوشتم: “فراموش کرده‌اند (!) که‌ حتی‌ يک بند از منشور حقوق بشر ـ به‌ويژه‌ در ارتباط با مردم کردستان ـ در ايران اسلامی و “ملی” آنها اجرا نمی‌شود. آيا “حقوق بشر” يعنی “غيررسمی” کردن زبان مادری نيمی از جمعيت کشور؟! “حقوق بشر” يعنی “غيررسمی” کردن مذهب ميليونها انسان (آن هم در يک حکومت مذهبی)؟! “حقوق بشر” يعنی محروم کردن زنان، يعنی بيش از نيمی از جمعيت کشور از حقوق خود؟! مبارزه‌ در ايران برای دمکراسی و حقوق بشر از جمله‌ از کانال مبارزه‌ برای حقوق تضييق‌شده‌ی زنان می‌گذرد. اما دريغا از چنين طومارهايی برای اين حق‌خواهی!” آيا اين جملات من به‌ قول ايشان “بوی تعفن” می‌دهند؟!!!

٥. نوشته‌ بوديد: در بيانيه‌ هيچ نشانه‌اي از “حاکميت ايران” وجود ندارد و معلوم نيست که من از کجاي بيانيه حمايت از “حاکميت ايران” را استنباط کرده‌ام. آقای وکيل پايه‌ يک دادگستری، مدافع حقوق بشر،

(١)         ‘جمهوری’ اسلامی ايران نه‌ “حاکميت ايران”، که‌ رژيم حاکم بر ايران است. نفس اين ادبيات حکايت از نوعی قرابت فکری و ايدئولوژيک شما با آن دارد. شما که‌ اينقدر در ارتباط با رژيم ايران، ببخشيد “حاکميت ايران” بانزاکت هستيد، چگونه‌ است در ارتباط با احزاب کردستان اين چنين با بی‌نزاکتی‌ آنها را “باند و طايفه‌” می‌ناميد؟!

(٢)         رژيم ‘جمهوری’ اسلامی ايران بی‌آبروتر از آن است که‌ جانبداران واقعی و ظاهری‌اش هم بتوانند به‌ صراحت از وی دفاع کنند. دفاع از ‘جمهوری’ اسلامی از کانال دشمنی با مخالفان آن می‌گذارد. حتی آنانی که‌ با‌ نام مستعار می‌نويسند، جرأت اين را ندارند، از رژيمی که‌ ارتزاق می‌کنند، بطور مستقيم دفاع کنند.

(٣)         آقای حقوق بشری، آری، حتی با درفش “دفاع از حقوق بشر” نيز می‌توان از حکومت ايران دفاع کرد. در همين آلمان و هلند (و يقينا جاهای ديگر) “انجمن‌”ها و “جمعيت”های “حقوق بشری” ايجاد شده‌اند که‌ کارشان تبليغ و شانتاژ عليه‌ جرياناتی چون سازمان مجاهدين خلق ايران است و از نقض حقوق بشر در آن سازمان و تنها از آن سخن می‌رانند، گويی رژيمی ضدبشری به‌ نام “جمهوری اسلامی” بر ايران حکومت نمی‌کند، تا موضوعی برای تبليغ داشته‌ باشند!  با نگاهی به‌ فعالين آن مشخص می‌شود که‌ آنان همانهايی هستند که‌ برای جاسوسی به‌ داخل مجاهدين فرستاده‌ شده‌ بودند و لو رفته‌اند و بعدها از آن سازمان اخراج و ابتدا در ايران آموزش ديده‌ و بعدا به‌ خارج فرستاده‌ شده‌اند.

(٤)         می‌توان با حکومت اسلامی به‌ لحاظ ارگانيک بود يا نبود. اين چندان مهم نيست. من حتی جانبداری آشکار از رژيم را ـ هر چند در بهترين حالت نشانی از ناآگاهی و قابل نکوهش و نقد می‌دانم ـ اما به‌خودی‌خود جرم نمی‌دانم. من حتی آنانی را به‌ محاکمه‌ نخواهم کشيد که‌ در بروکراسی اين رژيم ارتجاعی سمتهای بالا داشته‌اند. اما دم زدن از دمکراسی و حقوق بشر در عين دفاع ضمنی از مبنای فکری ـ ايدئولوژيک آن توأم با حمله‌ به‌ مخالفان آن را گمان‌برانگيز و قابل افشا می‌دانم. رژيم ايران خارج از استبداد آن بر اساس شووينيسم بنا شده‌. اين شووينيسم سه‌ وجه‌ ملی ـ قومی، دينی ـ مذهبی و جنسی دارد. ايدئولوژی آن ملغمه‌ای از اسلاميسم (شيعی‌گری) و ناسيوناليسم (قومگرايی) است. آنچه‌ شما گفته‌ايد در همين راستا قرار دارد. می‌خواهيد در اين باره‌ سکوت اختيار کنيم؟!

جای تعجب بسيار نيست؛ کم نيستند افرادی حتی از خود اپوزيسيون که‌ از همين مکتب دفاع می‌کنند و به‌ عبارتی ديگر در ارتباط با کردستان و مصالح و مطالباتش همان می‌گويند و می‌کنند که‌ اين رژيم گفته‌ و کرده‌ است. شما هم همان ساز را زده‌ايد ـ حال آگاهانه‌ يا ناآگاهانه‌.

(٥)         گفته‌ايد که‌ کجا در بيانيه‌ی شما نشانی از “حاکميت ايران” است. بنده‌ پرسش مشابه‌ را از شما می‌کنم: شما کجا در توافقنامه‌ی دو حزب کردستانی سخنی از به‌ قول شما “تجزيه‌طلبی” ديده‌ايد که‌ به‌ سنگرگيری و رديف‌کردن اين اتهامات پرداخته‌ايد؟ اگر می‌گوئيد که‌ استنباط شما از فدراليسم استقلال‌طلبی اين احزاب است، به‌ همان نسبت نيز می‌توان به‌ شما گفت که‌ استنباط ما از دفاعتان از ناسيوناليسم چيزی جز دفاع از شووينيسم ناب و از حاکميت شووينيستی نيست. و دشمنی با فدراليسم کانال دشمنی با مطالبه‌ی مناطقی چون کردستان و نخبگان آن است برای خودمديريتی و مشارکت در حکومت مرکزی. چگونه‌ شما اجازه‌ داريد از چيزهای گفته‌ نشده‌ استنباطات خود را بکنيد، اما همين کار را مخالفان شما در ارتباط با مطلب شما نمی‌توانند بکنند؟!

در ضمن رو چه‌ حسابی، در کدام مکتب دمکراتيک و حقوق بشری فدراليسم معادل “تجزيه‌طلبی” است؟!! “تجزيه‌‌طلبی” ناميدن خودمديريتی سياسی چيزی جز دفاع از استمرار تمرکز شووينيستی در ايران نيست.

(٦)         گفته‌ايد که من در آلمان‌ از مخاطرات داخل ايران خبر ندارم!! شما اگر فکر می‌کنيد که‌ من نمی‌دانم که‌ اين رژيم با دگرانديشان چگونه‌ رفتار می‌کند، چگونه‌ با مدافعين واقعی حقوق انسانی، با فرهيختگان جانبدار دمکراسی رفتار می‌کند، سخت در اشتباهيد. فکر می‌کنيد که‌ پس دليل خصومت من با اين رژيم در چيست؟

آقای محترم، نه‌ تنها از اين مخاطرات بسيار آگاهم، بلکه‌ از دلايل آن هم آگاهم. تازه‌ برعکس شما من به‌ دلايل موجد اين وضعيت که‌ ريشه‌ در فاشيسم و استبداد مذهبی و قومی دارد نيز اشاره‌ دارم، ريشه‌ در تمرکز استعماری آن دارد، نيز اشاره‌ دارم، ريشه‌ در فرهنگ خودکامه‌پروری ما ايرانی‌ها دارد، نيز اشاره‌ دارم.

آری، من شماها را “کُرد” به‌ مفهوم رزمندگی آن، به‌ مفهوم آزادگی آن نمی‌شناسم. ای کاش، همزبان ـ اگر هستيد که‌ شک دارم ـ نمی‌بوديد و به‌ جای آن همدل می‌بوديد. آقای وکيل پايه‌ يک، آقای مدافع حقوق بشر، چگونه‌ صد فقره‌ از شماهای مدعيان هم‌زبان را به‌ آن وکيل و شاعره‌ و استاد دانشگاه‌ فارس‌زبان هم‌دل ندهم که‌ در مصاحبه‌ با تلويزيونهای همان احزابی که‌ از سوی شما وقيحانه‌ “باند” ناميده‌ شده‌اند و با همان “مخاطرات” شما روبرو هستند، لب به‌ اعتراض به‌ رژيم و بخشا دفاع از مبارزه‌ی مشروع مردم کردستان می‌گشايند؟! آنان فارس هستند و شما مثلا کرد؟!

(٧)         گفته‌ايد که‌ راه‌ خود را برای نهادينه‌ کردن دمکراسی طی خواهيد کرد. فکر می‌کنم بعد از آقای دکتر محمود احمدی‌نژاد شما دومين نفری باشيد که‌ از وجود دمکراسی در ايران سخن می‌گوئيد که‌ می‌خواهيد آن را “نهادينه‌” کنيد! لطفا بفرمائيد که‌ کدام مؤلفه‌ی نظام سياسی دمکراتيک است، کدام بخش از حوزه‌ی عمومی در ايران از گزند رژيم در امان مانده‌ است که‌ شما می‌خواهيد “نهادينه‌”اش کنيد؟!

آقای محترم، شما تازه‌ “دمکراسی” را کشف کرده‌ايد. اين مهم چندين دهه‌ است، دغدغه‌ و شعار استراتژيک احزاب کردستان بوده‌ است، همان احزابی که‌ شما از منظر و با ادبيات رژيم به‌ آنها تاخته‌ و با چماق “دمکراسی” ادعايی‌تان به‌ حرب آنها آمده‌ايد.

آری، دمکراسی يعنی دفاع از تحزب و از احزاب سياسی، آن هم به‌ويژه‌ اگر دگرانديش باشند. آزادی به‌ قول روزا لوکزامبورگ هميشه‌ يعنی آزادی دگرانديش. شما اگر واقعا دمکرات و آزادمنش می‌بوديد، نه‌ به‌ قربانيان سياسی اين رژيم، نه‌ به‌ احزاب تحت تعقيب اين رژيم، بلکه‌ به‌ خود رژيم حمله‌ می‌کرديد. چنانچه‌ جربزه‌ی آن را نداريد، بسيار خوب، اين حق شماست، اما لطفا از دمکراسی و حقوق بشر هم دم نزنيد. دمکراسی جاده‌ی يک طرفه‌ نيست. نمی‌توان تخطی‌کننده‌ی اصلی دمکراسی را به‌ بهانه‌های مضحک نام نبرد، اما با توسل به‌ همان دمکراسی به‌ طرفداران آن و قربانيان ديکتاتوری حمله‌ آورد. اينجاست که‌ می‌گويم اين ماست بی مو نيست!

در ضمن می‌خواهيد دمکرات و حقوق بشری باشيد، هزينه‌ای هم بابت آن پرداخت نکنيد؟!! ای کاش می‌دانستم، کجای اين گيتی پهناور دمکراسی و حقوق بشر بدون فداکاری و بدون مخاطره‌ استقرار يافته‌ است.

وانگهی جدی جدی شما تصور می‌کنيد، افرادی که‌ در خارج از کشور هستند و اينگونه‌ در مورد آنها تحقيرآميز گپ می‌زنيد، هزينه‌ نداده‌اند، قربانی نداده‌اند؟ اکثريت قريب به‌ اتفاق اين سياسيون تنها به‌ ياد مردمشان زنده‌ هستد، تنها با عشق به‌ آنها نای مبارزه‌ دارند. زندگی ناخواسته‌ در آوارگی و مهاجرت تنها يکی از تبعات مبارزه‌ با اين رژيم و يکی از هزينەهای اين رويکرد بوده‌ است.

(٨)         گفته‌ايد که‌ با تجزيه‌‌طلبی مخالفت کرده‌ايد. شما سخت در اشتباهيد اگر چنين حقی را به‌ خود می‌دهيد و با اين حربه‌ به‌ مصاف جنبش کردستان می‌آئيد، چه‌ که‌ اين يک حق است و دوم اينکه‌ مطلقا مطالبه‌ی اين حق نشده‌ است.

حضرت عالی، دفاع از فدراليسم دفاع از نوع معينی از دمکراسی است و نه‌ از استقلال‌طلبی. مخالفت با فدراليسم در واقع مخالفت با اين نوع معين از دمکراسی است. اگر می‌گوئيد که‌ حکومت اسلامی به‌ اين دليل شمشير خود را بر عليه‌ جانبداران آن تيز می‌کند، شما برای آنها تازه‌ توجيه‌ هم می‌تراشيد و کلاه‌ شرعی نيز می‌بافيد و به‌ قولی به‌ وکيل و وصی آن تبديل شده‌ايد. می‌توان با استناد به‌ همين بيانيه‌ی شما بر عليه‌ کردستان و جنبش پيشرو آن حکم جهاد و فتوا را داد. مگر بارها شاهد آن نبوده‌ايم؟ فکر می‌کنيد رژيمی که‌ با پوست و گوشت و استخوان ضد جنبش آزاديخواهانه‌ی مردم کردستان است، چگونه‌ بايد رفتار کند، اگر قماشی از ناسيوناليستهای دوآتشه‌ی نوع شما فدراليسم را تجزيه‌طلبی بداند؟ واضح‌تر سخن گويم: اگر شما فدراليسم را جدايی‌طلبی بدانيد، رژيم بايد چگونه‌ آن را بنامد؟! اگر اين گونه بيرحمانه‌‌ به‌ مصاف اين جنبش می‌‌آئيد، از خود رژيم بايد چه‌ انتظاری داشت؟ اما بدانيد که‌ اين حق‌خواهی نيست که‌ مولد و موجد سرکوب است، بلکه‌ حق‌کشی و استبداد و توجيه‌گران آن هستند که‌ چنين می‌باشد، لذا شما هم شيپور را از دهانه‌ی گشادش زده‌ايد.

وانگهی، مگر تعامل رژيم با طيف ديگر اپوزيسيون که‌ چنين افقی ندارد، منعطفانه‌تر بوده‌ است؟

(٩)         شما گفته‌ايد که‌ مطلب بنده‌ سراسر “دشنام” بوده‌ و اگر من هر جای دنيا در حکومت باشم، نتيجه‌اش‌ ديکتاتوری خواهد بود! حالا چرا چنين استتباطی کرده‌ايد؟ چون گفته‌ام جنبش اصيل کردستان که‌ قريب هفت دهه‌ است، پرچم دمکراسی برای ايران و خودمختاری برای کردستان را برافراشته‌ و چند سالی است به‌ دلايلی قابل فهم آن را به‌ فدراليسم برای کل ايران که‌ نوع معينی از دمکراسی است و ترکيبی از خودمختاريهای متفاوت در ايران، “تجزيه‌طلبانه”‌ نناميد، چون گفته‌ام احزاب کردستان را “باند” نناميد، چون گفته‌ام لازمه‌ی تعهد به‌ دمکراسی و حقوق بشر از سويی دفاع از احزاب و از سويی ديگر ستيز با حکومت سرکوبگر است، چون گفته‌ام مشکلی با ساختار سياسی ايران که‌ بر مبنای ناسيوناليسم قومی و مذهبی بنا شده‌ نداريد، چون گفته‌ام هيج کرد سياسی فکور و فرهيخته‌ای تيشه‌ به‌ ريشه‌ی ملت خود نمی‌زند و به‌ چماق دشمنان آن تبديل نمی‌شود. آری، حال که‌ چنين گفته‌ام، بزعم شمای وکيل دادگستری “دشنام‌گويی” کرده‌ام و “ديکتاتور” هستم!!

صد البته‌ که‌ شماها حق برخورداری از هر نظری را داريد، اما اين حق را به‌ همان اندازه‌ مخالفان شما هم دارند. نکند دمکراسی و گردش آرا در قاموس شما جاده‌ی يک طرفه‌ است، همانطور که‌ به‌ نسبت برخورد شما با ‘جمهوری’ اسلامی تاکنون يک طرفه‌ بوده‌ است؟!

همچنين گفته‌ايد که‌ من خود را معيار و ملاک آزادی قرار داده‌ام! عزيز من، من خود را عددی نمی‌دانم، چه‌ برسد به‌ اينکه‌ خود را معيار و ملاک بدانم. بنده‌ يک فرد مستقل بيش نيستم که‌ بيانيه‌ی شما را مطالعه‌ نموده‌ و بر آن بوده‌ که‌ اين بيانيه‌ چيزی جز توجيه‌ اعمال رژيم، سفسطه‌، مغلطه‌، تحريف و ناسزا نبوده‌ است.

بنده‌ اما بطور واقع معتقدم که‌ هيچ کس نمی‌تواند باورمندانه‌ دم از دمکراسی و حقوق بشر بزند، اما چيزی در ارتباط با هزاران جنايت ريز و درشت اين حکومت که‌ در حق مردم، در حق دگرانديشان فکری و فلسفی مرتکب شده‌‌ است نگويد. حمله‌ی يک‌جانبه‌ به‌ مخالفان اين رژيم معنايی جز جانبداری از رژيم ايران نمی‌تواند داشته‌ باشد. آری، اين از نظر من آزادگی و جوانمردی نيست چنين افسارگسيخته‌ به‌ آنانی تاخت که‌ زير تازيانه‌ی اين حکومت قرار دارند، اما خود رژيم از قلم بيافتد!

کوتاه‌ سخن: من کسی را متهم نمی‌سازم که‌ چرا بر عليه‌ اين رژيم قيام نمی‌کند، اما بر آنم که‌ نمی‌توان مدعی حقوقدانی، مدافع حقوق بشری بود، در انتقاد از مخالفان رژيم دست و دلباز هم بود، اما متولی اصلی سياست سرکوب در ايران را به‌ خاطر مخاطرات پيش رو از قلم انداخت! اين اصل مطلب است.

(١٠)       من از همين جا به‌ شما پيشنهاد بحث مضمونی و ساختاری را می‌دهم. کاری هم به‌ ‘جمهوری’ اسلامی بخاطر ملاحظات امنيتی نداشته‌ باشيم. آيا نمی‌توانيم در مورد مدل مورد علاقه‌ی خود برای استقرار دمکراسی در ايران بحث کنيم؟

تاکنون دو مورد با افرادی از نوع شما در ايران سر موضوعات مورد بحث منازعه‌ داشته‌ام. آخر سر از آنها پرسيده‌ام که‌: “بسيار خوب، شما چه‌ نظامی را برای ايران مناسب می‌دانيد؟” هر دوی اين افراد پاسخ داده‌اند: “يک نظام دمکراتيک و فدرال.” باز پرسيده‌ام: “پس دليل عداوت شما با احزاب کردستان در چيست؟ مگر آنها چيز ديگری را مطالبه‌ می‌کنند؟” لذا بعيد نمی‌دانم که‌ خارج از پلميک برپاشده‌ در اصلی‌ترين مبانی اختلاف ماهوی با هم نداشته‌ باشيم.

البته‌ مقصودم از مدل ساختاری کلی‌گويی نيست؛ مگر کسی است امروز دمکراسی و حقوق بشر را نپذيرد؟ لذا آن را به‌ همديگر نفروشيم. بحث مشخص بايد در مورد ساختار سياسی ايران و پياده‌کردن و نهادينه‌ کردن اين موازين است و نه‌ اعتقاد يا عدم اعتقاد به‌ آنها. آيا حاضريد در چنين ديالوگی مشارکت کنيد، بدون آنکه‌ طرف مقابل خود را “دانشمند” و “دشنام‌گو” خطاب کنيد و مدعی شويد که‌ نوشته‌های وی “بوی تعفن” می‌دهند و تازه‌ بعد از “مظلوميت حسين‌وار” خود بعد از ترک مذهب تسنن و گرويدنتان بە تشيع بناليد؟!

همچنين اگر قائل به‌ وجود شووينيسم در ايران نيستيد و فکر نمی‌کنيد که‌ آسيميلاسيونی در کار بوده‌ و من و شما مانعی در آموزش زبان مادری خود نداشته‌ايم، توصيه‌ می‌کنم که‌ هر دوی ما با زبان ثالثی با هم صحبت نکنيم و از اين و آن شاعر فارسی‌گويی نقل‌قول و شعر نياوريم. مگر کرد خود زبان و انديشورز‌ و شاعر و اديب ندارد که‌ از خلق همسايه‌ وام بگيريم؟

داونلود این مطلب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.