در باب‌ «نيم‌زبان» کُردی و تفاوت‌ دو فرهنگ

اشاره‌:
چند ماه‌ پیش “فرهنگستان زبان فارسی” طی صدور بیانیه‌ای مخالفت صریح خود را با تدریس زبانهای غیرفارسی رایج در ایران اعلام داشت، چه‌ که‌ آنرا به‌ زیان جایگاه‌ زبان فارسی قلمداد نمود. این تاکنون بی‌پرده‌ترین و در عین حال بی‌شرمانه‌ترین اقرار شووینیستی ارگانهای حاکم بر ایران در ارتباط با مقوله‌ی زبانهای غیرفارسی ایرانی بود، چرا‌ که‌ پرده‌ از روی واقعیتی برداشت که‌ هر چند اظهرمن‌الشمس بود، اما با این وصف بطور رسمی از سوی حاکمیت کتمان و از سوی اپوزیسیون راست و ناسیونالیست انکار می‌شد: “فرهنگستان” نامبرده‌ علناً می‌گوید:‌
ا) زبان فارسی جایگاه‌ خود را مدیون ممنوعیت تدریس زبانهای دیگر ایرانی است،
٢) این رابطه‌ی تبعیض‌آمیز باید پابرجا بماند،
٣) کسانی که‌ با این نابرابری مخالفت کنند منتسب به‌ بیگانگان هستند و
٤) اصلاً زبانهایی چون کُردی زبان نیستند، “نیم‌زبان” هستند…
اخیراً آقای یونسی، “دستیار” آقای روحانی برای امور “قومیتها و اقلیتهای مذهبی”، نیز زبان کُردی را “لهجه‌ای از زبان فارسی” معرفی نمود و بدین ترتیب آب پاکی روی دست تمام آنانی ریخت که‌ بعد از 35 سال تحت این حکومت به‌ تدریس زبان کُردی در مدارس دلبسته‌ بودند. طبیعتاً به‌ ذهن متصدیان “فرهنگستان” و آقای یونسی امر حقوق بشر و حقوق شهروندی و برابری حقوقی شهروندان ایرانی دست کم در زمینه‌ی فرهنگی خطور نمی‌کند که‌ از این منظر موضوع را بررسی کنند.
صدالبته‌ این ذهنیت عقب‌مانده‌ محدود و منحصر به‌ حکومت نیست و بخشهای نه‌ چندان کمی از به‌ اصطلاح “اپوزیسیون” رژیم نیز آن را نمایندگی می‌کنند. ذیلاً یک نمونه‌ از آن نقل‌قول و کالبدشکافی شده‌ است.
راه‌ چاره‌ چیست؟ از نظر من تأکید و تصریح بیش از پیش بر به‌زیرکشیدن حاکمیت متمرکز در کلیت خود در ایران، تشکیل حکومتهای منطقه‌ای در هر یک از مناطق اتنیکی ایران برای برآورده‌ ساختن از جمله‌ حقوق فرهنگی و زبانی و صیانت از آن و استقرار یک حکومت فدرال واقعی در “مرکز”، چرا که‌ حل معضل تک‌زبانی و تک‌صدایی در ایران تنها تحت چنین حاکمیتی میسر است؛ در این نظام باید تمام زبانهای ایرانی رسمی و ملی و هم‌تراز و برابر حقوق شوند. دولت فدرال باید به‌ همه‌ی ایرانیان ـ حال هر زبانی داشته‌ باشند ـ تعلق داشته‌ باشد. لذا مراوده‌ و مکاتبه‌ با ارگانهای فدرال باید به‌ تمام زبانهای ایرانی میسر باشد. هیچ ایرانی نباید برای رفع و رجوع امور خود با حکومت فدرال نیازی به‌ مترجم داشته‌ باشد و یا ناچار باشد به‌ زبان غیرمادری خود سخن گوید. تمام قوانین و بخشنامه‌ها و آئین‌نامه‌های دولت فدرال باید به‌ تمام زبانهای رسمی و ملی ایران چاپ و در اختیار شهروندان قرار گیرد. نظام قضایی، رسانه‌ای و آموزشی باید ایالتی ‌شوند. در هر ایالت نیز آن زبانی “رسمی” شود که‌ اکثریت ساکنان آن به‌ آن تکلم می‌کنند. غیر از آن باید یک زبان دیگر هم برای آموزش برگزیده‌ شود، بدین معنی که‌ در تمام گستره‌ی ایران هر شهروند ایرانی باید دو زبان ایرانی فراگیرد؛ یکی زبان آن منطقه‌ یا ایالتی که‌ در آن زیست می‌کند و دوم به‌ انتخاب خود یکی دیگر از زبانهای ایرانی را.
آنچه اما‌ امروز در حوزه‌ی زبانی در ایران شاهد آن هستیم را چیزی جز شووینیسم و جینوساید فرهنگی نمی‌توان نامید که‌ حتی تعدیل آن طبق اظهارات آقای یونسی در برنامه‌ی این رژیم نیست. برعکس: با بیانیه‌ی وقیحانه‌ی‌ “فرهنگستان زبان فارسی” و گفتگوی اخیر آقای یونسی با آقای احسان هوشمند رژیم اسلامی در زمینه‌ی مورد بحث حتی جری‌تر نیز شده‌ است، طوریکه‌ زبان چهل میلیون کُرد را “نیم‌زبان” و ‘لهجه‌” معرفی نمودند…!
از آنجا که‌ قبلاً در مشاجره‌ای با یک هم‌وطن ایرانی به‌ گوشه‌هایی از این مطلب پرداخته‌ بودم و نخواستم تکرار مکررات شود، عین این بحث را با افزوده‌های اندکی اینجا می‌آورم.
نام نویسنده‌ی کامنت را البته‌ اینبار حذف نموده‌ام، چون جدال من قبل از اینکه‌ با یک شخص معین باشد، با یک تفکر مشخص است.
چهاردهم فروردین ١٣٩٣/سوم آوریل ٢٠١٤

جناب، باید به‌‌ استحضار برسانم که‌ واقعاً به‌ خال زده‌اید؛ این از قضا همان تفکری است که‌ شما قدری عریان‌تر و صادقانه‌تر از برخی دیگر عنوان کرده‌اید و من آن را دقیقاً شووینیستی می‌دانم؛ شووینیسمی که‌ تن به‌ تنه‌ی‌ فاشیسم می‌زند. برای اینکه‌ متهم به‌ افترازنی نشوم، عین مطلب شما را برای اطلاع خوانندگان این سطور نقل می‌کنم:

“زبان فارسی، زبان جنبش استقلال ایران است . این زبان از همان روز که یعقوب سیستانی گفت: «چرا چیزی که من درنیابم باید گفت» ، به زبان تیره‌های ایرانی‌ای تبدیل شد که برای بیرون کردن عرب و ترک و تاتار و مغول با یکدیگر متحد شده بودند و دردشت ها و کوه ها را به دنبال آنان می تاختند و با هدیه خون خود، ایرانی را نگاه داشتند تا تو بتوانی به کردی در آن سخن بگویی. اگر فردوسی بزرگ، زبان فارسی را به این اوج نرسانده بود، تو در برابر عربهای وحشی و ترکها و تاتارها و مغولها به جز پذیرفتن زبان آنها چه می توانستی بکنی؟ نیمزبانهای ایرانی گیلکی، تاتی، تالشی، خراسانی، لکی، لری، سیستانی، هرمزگانی، کردی، مازندرانی، راجی، آذری، بلوچی و.. . در سایه کاخ بلند و باشکوه زبان فارسی توانستند به زندگی خود ادامه دهند. «جنبش فارسی نویسی» به روزگارانی نعلق دارد که ایرانیان با خون خود از کشور و فرهنگ خود نگاهبانی می‌کردند. این به روزگارانی بر می گردد که مانند امروز ایرانیان به دریوزگی مدرسه زبانهای شرقی پاریس و بنیادهای آمریکایی و فرانسوی و انگلیسی و یهودیان اروپای شرقی نرفته بودند. گفته می‌شود، روشنفکران کرد در خانه با فرزندان خود به انگلیسی سخن می گویند! به عنوان یک موضوع، بنشین و در این باره پژوهشی کن و این شایعه را راستی‌آزمایی کن!”

و اما پاسخ من به‌ شما:

دوست عزیز، کدام مقاومت؟ کدام استقلال؟ در مقابل کی؟ در مقابل چی؟ با کدام پیامد؟ از وضع و حال شاهان پیش از دوره‌ی پهلوی که‌ همه‌ آگاهیم. واقعاً اگر نامه‌های ناصرالدین شاه‌ و مظفرالدین شاه‌ به‌ کنسولهای “فرنگ” را می‌خواندم، به‌ خود می‌گفتم عجب امپراطوری‌ای داشته‌ایم که‌ نمی‌دانستم. این از دوران قاجار. مگر از جنگهایی که‌ آنها به‌ ویژه‌ صفویه‌ها دو بار با منشاء و انگیزه‌ی اسلامی راه‌ انداختند و هر دو بارش را مفتضحانه‌ شکست خوردند و متعاقب آن بخشهای از ایران را پیشکش کشورهای همجوار کردند، خبر ندارید؟ و مگر غیر از این است که ‌خود پهلوی پدر و پسر را هم انگلیسی‌ها و آمریکائیها سر کار آوردند؟ و مگر غیر از این است که‌ در دفاع از مثلاً “ملی‌گرایی” و “استقلال‌طلبی” مصدق چهار نفر خیابان نیامدند و “ملیون” ایران (غیر از شایگان و فاطمی که‌ در واقع به‌ حزب توده‌ی ایران پناهنده‌ شده‌ بود) جملگی خادم دربار و کودتا شدند؟ این از حکومتهای وابسته‌ و “مقاومت استقلال‌طلبانه‌” (!) در مقابل آن. و مگر حکومت “مستقل” اسلامی ایران چه‌ تاجی بر سر استقلال و کرامت ایران و ایرانی و حتی زبان فارسی زده‌ است؟ و مگر غیر از این است که‌ بخش عظیمی از همین مردم صد رحمت به‌ کفن دزد “وابسته‌”ی پیش می‌فرستند؟ این همه‌ خودشیفتگی کم‌مایه‌ و نفرت از “بیگانه‌” از کجا می‌آید؟

از کدام “کاخ” رفیع زبان فارسی سخن می‌گوئید؟ مگر من و شما می‌توانیم دو جمله‌ فارسی بنویسیم، بدون وام‌گرفتن از زبان غنی عربی؟ چند نمونه‌ از ادیبان شهیر زبان فارسی برایتان نمونه‌ بیاورم که‌ از ضعف بنیادی زبان فارسی نالیده‌اند. و مگر غیر از این است که‌ ناسیونالیست‌ترین ناسیونالیستهای ایرانی حتی عناوین تشکیلاتهای خود را با نامهای عربی (“نهضت” و “جبهه‌” و “ملی” و …) می‌آرایند؟! مگر غیر از این است که‌ خود واژه‌ی “استقلال‌طلبی” شما عربی است؟ مگر غیر از این است که‌ دوآتشه‌ترین به‌ اصطلاح “ملی‌گرایان” ایرانی هویت خود را اول اسلامی و تنها بعد از آن ایرانی می‌دانند؟! از مصدق و بازرگان و طالقانی و غیره‌وغیره‌ برایتان نقل‌قول‌ بیاورم؟

به‌ خود مردم برگردیم: چند درصد از ایرانیان نام واقعاً فارسی و ایرانی بر فرزندانشان می‌گذارند؟ من به‌ یاد دارم حتی دوستان نزدیک و صمیمی فارسی‌زبان من اوایل تعجب می‌کردند که‌ من و خانمم نام کُردی (روژین و شه‌وین) بر فرزندانمان می‌گذاریم و با زبان کُردی با آنها صحبت می‌کنیم! این کار ما برایشان بسیار نامأنوس بود. از نظر آنها فاطی و زهرا و احمد و محمود و محمد و علی و رضا و حسن و حسین نامهای ایرانی هستند!!

گفته‌اید که‌ روشنفکران کُرد با فرزندانشان به‌ زبان انگلیسی صحبت می‌کنند! لطفاً هر جا که‌ هستید خانواده‌های کُرد را با خانواده‌های فارسی‌زبان مقایسه‌ کنید. به‌ یقین درخواهید یافت که‌ شمار خانواده‌هایی که‌ کُرد هستند و با فرزندانشان کُردی صحبت می‌کنند، بسیار بسیار بیشتر از خانواده‌های فارس‌زبانی می‌باشد که‌ با فرزندانشان فارسی صحبت می‌کنند. اصلاً در جوی که‌ من می‌شناسم، اگر خانواده‌ای ـ که‌ هر دوی زوجین در آن کُرد باشند ـ با فرزندانشان غیر از کُردی صحبت کند، منزوی و زبان‌زد مردم می‌شود.

اگر این “ناسیونالیسم” هم باشد [که‌ از نظر من نیست]، از نوع بسیار مترقی و خوب آن است، چون خود را در ضدیت با این یا آن ملت تعریف نمی‌کند. می‌دانید فرهیخته‌ترین و آزادمنش‌ترین ادیب معاصر کشورمان شاملو در همین ارتباط چه‌ گفته‌ است؟ من با صدای خودش شنیدم که‌ خانواده‌های فارسی‌زبان خارج از کشور را سرزنش می‌کرد که‌ این چه‌ فارسی‌ای است که‌ صحبت می‌کنند و چون الگو از جمله‌ از کُردها نمونه‌ می‌آورد و می‌گفت از کُردها بیاموزید که‌ با این همه‌ ستم و محرومیت و ممنوعیت زبان خود را حفظ کرده‌اند.

در ضمن، بنده‌ خارج از این موضوع، ضمن تأکید و پافشاری بر اینکه‌ فرزندانم درست و حسابی کُردی صحبت کنند (و این اصل و اساس و وظیفه‌ی درجه‌ اول من است)، بخاطر علاقه‌ای که‌ به‌ زبان فارسی دارم، بخاطر اینکه‌ بخشی از هموطنانم فارسی‌‌زبان هستند و نمی‌خواهم ارتباطم با آنها قطع شود، فرزندانم را چند سالی نیز کلاس زبان فارسی فرستادم، آن هم در یک شهر دیگر. و باز تأکید کنم که‌ کمتر جشن و عید و مراسمی است که‌ کُردها برگزار کنند، در آن اما موسیقی فارسی (و آذری، …) غیبت داشته‌ باشد. این در حالی است که‌ زبان و فرهنگ کُردها در ایران دفاکتو ممنوع است و اگر شما با این تفکرتان جای من نوعی می‌بودید از زبان فارسی نفرت پیدا می‌کردید. اما روشنفکران کُرد، نه‌ زبان و اصل و نسب و هویت خود را فراموش می‌کنند، نه‌ تن به‌ آسیمیلاسیون و زورگویی فرهنگی و سیاسی می‌دهند و نه‌ به‌ دام ناسیونالیسم از نوع شما می‌افتند. آری، باید با تمام تواضع خدمتتان عرض کنم که‌ این کُردها هستند که‌ باید به‌ فرهنگ سیاسی خود که‌ جوهر غنی آزادمنشی و هومانیستی دارد، ببالند. ملی‌گرایی آنها خود را در لباس و موسیقی و زبان و صدالبته‌ در حق‌خواهی ملی می‌یابد و نه‌ در ستیز با دیگران (فارس و ترک و عرب و غرب و شرق). ناسیونالیسم آنها سمت و سوی درونی دارد، در برتری‌جویی، خودبزرگ‌بینی و پست‌شماری دیگران معنا پیدا نمی‌کند. این فرهنگ سیاسی جاافتاده‌ی احزاب کُردستان نیز می‌باشد.

میهن‌پرستی نوع “ایرانی”، اما، تاکنون در فخرفروشی تاریخی، در ‌ستیز شعاری با زبانهای غیرفارسی، در  خاک‌پرستی و به‌ قول آرامش دوستدار در دین‌خویی و من اضافه‌ می‌کنم در بیگانه‌ستیزی تبلور یافته‌ است. این به‌ویژه‌ این روزها به‌ صریح‌ترین و عریان‌ترین شکل ممکن در حمله‌ی هیستریک به‌ احزاب اصیل کُردستان خود را نمایان ساخت.

فراموش نکنید، همان عربی که‌ به‌ آن می‌تازید، برایتان اسلام آورد. شما آن را نه‌ تنها از آن گرفتید، بلکه‌ غلظت آن را بیشتر نیز کردید و تشیعش نامیدید و به‌ مردم ایران تحمیل کردید. خواستید آن را با پاتنت ایرانی به‌ خود عرب هم بفروشید که‌ کسی ـ غیراز عده‌ای قلیل در چند کشور نگون‌بخت ـ آن را نخرید. تشیع‌ پدر ایران و ایرانی را درآورده‌ و شما هنوز متوجه‌ نشده‌اید! بدون این اسلام و شیعه‌ غیرقابل تصور است که‌ معجونی به‌ نام “جمهوری اسلامی ایران” می‌داشتیم. آن وقت از مقاومت و جنبش استقلال‌خواهی صحبت می‌کنید؟! آن هم با حربه‌ی زبان فارسی؟! هنوز هم که‌ هنوز است سهم بزرگی از ثروت مردم ایران قربانی خرافات اسلامی می‌شود و نه‌ اعتلای فرهنگی و زبانی! حتی برعکس مردم کردستان بیشتر شماها حتی نمی‌دانید لباسهای سنتی و کلاسیک‌تان کدام است. از لائیکهای شما لباسهای غربی و از مذهبی‌هایتان لباسهای اسلامی را بگیرند، چه‌ خواهید پوشید؟ بخش بزرگی از مردم شیعه‌‌مسلک ایران بکلی آسیمیله‌ی مذهبی شده‌ است: اینان چنان از رضا و حسین و حسن و علی و فاطی‌خانم و زهراخانم صحبت می‌کنند، گویی آنها اندرالنسل دایی و عمو و خاله‌ و عمه‌ی آنها بوده‌اند و صدالبته‌ ایرانی! آن وقت از استقلال در مقابل عرب سخن می‌گوئید؟! تصور نمی‌کنم در خود عربستان عقب‌مانده‌ هم پدیده‌ای مانند چاه‌ جمکران و مراسم متوحشی چون سینه‌زنی و قمه‌زنی عاشورا، … وجود داشته‌ باشد. آن وقت فخر هم می‌فروشید؟

از طریق همین اسلام و تشیع پدر زبان بسیار بسیار شیرین و زیبای فارسی را درآورده‌اند و شما هنوز متوجه‌ نشده‌اید. من حاضرم شرط ببندم، ده‌ درصد دیپلمه‌ی ایرانی نمی‌توانند یک پاراگراف درست و حسابی و بدون غلط فارسی بنویسد. می‌دانم در مورد چی صحبت می‌کنم؛ هر روز به‌ دلیل شغلم با این پدیده‌ سروکار دارم. اما آن هنگام که‌ من آموزش زبان مادری خودم را می‌خواهم، شوکه‌ می‌شوید، بی‌تاب می‌شوید، غنای زبان “ملی” فارسی خود در مقابل زبان “بومی” کُردی مرا به‌ رخم می‌کشید و شما یکی حتی زبانم را “نیم‌زبان” می‌نامید!!  ای کاش می‌دانستم، از این زبان غنی فارسی چه‌ باقی می‌ماند اگر هزاران هزار عالم غیرفارس سده‌ها در پرورش و اعتلایش نمی‌کوشیدند، اگر حکومتی آن را از طریق نظام آموزشی، رسانه‌ای و غیره‌وغیره‌ به‌ بخش غیرفارس میهنمان نیز منتقل و بعنوان تنها زبان “رسمی” تحمیل نمی‌کرد، اگر حکومتی شووینیستی پاسدار آن نمی‌بود، اگر دست کم به‌ لحاظ نوشتاری ممنوع می‌شد. آیا آن هنگام نیز می‌توانستید جسارت داشته‌ باشید، آن را با زبانهایی که‌ فرصت رشد و اعتلا نداشته‌اند، مقایسه‌ کنید و آنها را در مقابل زبان خود “نیم‌زبان” بنامید؟!

مشکل نیست زبان کُردی را “نیم‌زبان” معرفی کنید. می‌دانید که‌ فرهنگ و فرهیختگی کردستان مانع از این می‌شود که‌ برخورد افراطی و توهین‌آمیز مشابه‌ را با شما داشته‌ باشیم. اما آیا چنین ادعایی را می‌توانید در ارتباط با زبانهای عربی و ترکی بکنید؟! یک بار در اوایل انقلاب زبان عربی و مردم عرب را به‌ تمسخر گرفتید، چه‌ قیامی شد و رئیس جمهور وقت، همین آقای خامنه‌ای، مجبور به‌ عذرخواهی علنی شد. یک بار هم این کار را همین چند سال پیش با زبان ترکی و مردم آذربایجان کردید. پاسخ عده‌ای کتاب‌سوزان فارسی بود؛ حکومت بسیار به‌ دشواری توانست جلو تبدیل آن به‌ یک قیام سراسری را بگیرد. آری، چنین “شوخی‌”های بی‌مزه‌ای را نخواهید توانست با مردم آذربایجان بکنید، چون طغیان و عصیان آنها شوخی‌بردار نخواهد بود.

و باز مشکل نیست زبان فارسی را “کاخ” بنامید و بخشی از زبانهای ایرانی را “نیم‌زبان”، اما آن گاه‌ توقع نداشته‌ باشید که‌ متکلمین این “نیم‌زبانها” حاضر باشند در این “کاخ” (چهارچوب جغرافیایی ایران) با شمای “کامل” زندگی کنند! آنها خواهند گفت: “بسیار خوب زبان ما در ایران تاکنون “نیم‌زبان” مانده‌ است، برای فرهنگ‌سازی، برای رشد و اعتلای زبانمان و تبدیل آن به‌ یک زبان “کامل” به‌ بستر و چهارچوبی دیگر، به‌ ‘کاخ’ خود نیاز داریم.” خواهند گفت: “خیر اسلامی‌ها را دیدیم. “ملی”خوانده‌‌ها هم که‌ آقابالاسر و فخرفروش و برتری‌جو هستند. بخش عظیمی از چپ ایران نیز به‌ راست غلطیده‌ است. خوب، با کدام طیف سیاسی ما می‌توانیم در ایران به‌ آمالهایمان برسیم؟” این استنتاجی است که‌ به‌ یمن سلطه‌ی ناسیونالیسمی که‌ جعلاً “ایرانی” خوانده‌ می‌شود و در واقع بر زبان فارسی و مذهب شیعه‌ استوار است و لذا قومی ـ مذهبی‌اش می‌نامم، شمار فزاینده‌ای از نخبگان کُرد و آذری و بلوچ و عرب و ترکمن به‌ آن می‌رسند. بنابراین این ناسیونالیسم شما نمی‌تواند جوهر مترقی و متحدکننده‌ و انتگرال داشته‌ باشد.

ناسیونالیستهای حتی لائیک ایرانی چپ و راست به‌ عربها بخاطر اسلام بدو بیرا می‌گویند، اما ناسیونالیسم آنها نیز شباهت کمی با اسلامیسم مورد ستیزشان ندارد. اسلام عزیز هم زنان، بیش از نیمی از بشریت، را نیم‌انسان می‌داند، همانطور که ناسیونالیسم‌ لائیک شما زبانهای دیگر را “نیم‌زبان” می‌داند.

آری، واقعاً از نظر من چنین تفکری تفاوتی با دین‌خویی ندارد. دین‌گرایان نیز ادیان و مذاهب دیگر را فرومایه‌ و پست می‌پندارند و مخصوصاً اسلامیستها خود را عقل کل و دین خود را “حقیقت مطلق” می‌دانند! چنین گرایش منزه‌‌طلبانه‌، ضددمکراتیک و هژمونی‌طلبانه‌ای همچنین در ناسیونالیسم نوع “ایرانی” قابل رؤیت است. این مکتب زبان و ملت خود را برتر از دیگران معرفی و از همین منظر‌ ترک‌ستیزی و عرب‌ستیزی و این آخریها کُردستیزی و حتی غرب‌ستیزی می‌کند. این ناسیونالیسم متأخر هیچ قرابتی با دمکراسی و مدرنیته‌ و هیچ سنخیتی با ملزومات همزیستی مسالمت‌آمیز ندارد؛ دفع‌کننده‌ است تا جذب‌کننده‌، آنتی‌پاتی ایجاد می‌کند، تا سمپاتی. بعنوان مشت نمونه‌ی خروار می‌توان به‌ همین کامنت فوق‌الذکر شما و اندیشه‌ی ناظر بر آن اشاره‌ کرد.

جالب است که‌ شما به‌ استقلال و سپری که گویا‌ زبان فارسی در مقابل عرب و زبان عربی ایجاد کرده‌، تا من کُرد بتوانم به‌ زبان خود سخن گویم، اشاره‌ فرموده‌اید. لابد به‌ این دلیل آموزش زبان مادری را در قلعه‌ی زبان فارسی بر من ممنوع کرده‌اند!! لابد به‌ این دلیل وضع و حال زبان کُردی در ایران با هژمونی زبان فارسی چنین بوده (غیررسمی و آموزش آن ممنوع)‌ و اما در کردستان عراق زیر حاکمیت ملت عرب چنان (رسمی و آموزش آن مجاز)!!

در خاتمه‌ تأکیدی دوباره‌ و خلاصه‌وار بر دو موضوع محوری نوشتار را ضروری می‌دانم:

یک.    در هیچ جای دنیا هیچ زبانی بدون دولت شکل فراگیر و استاندارد به‌ خود نمی‌گیرد. اگر زبان کُردی جایگاه‌ زبان فارسی (و دیگر زبانهای همجوار را ندارد) در درجه‌ی نخست به‌ این برمی‌گردد که‌ تاکنون زبان حاکمیت سیاسی نبوده‌ و متکلمین آن از دولت خود برخوردار نبوده‌اند و بدتر از آن دولتهای از جمله‌ حاکم بر ایران نیز از هیچ کوششی برای محو آن و برای آسیمیلاسیون فرهنگی و زبانی سخنوران آن دریغ نکرده‌اند. خیلی جالب است، زبان مادری را از من می‌گیرند، از رشد و شکوفایی آن جلوگیری می‌‌کنند، از جمله‌ با‌ منابع مالی و انسانی من به‌ شکوفایی زبان دیگری می‌پردازند، بعد می‌گویند که‌ زبان ندارم، آنچه‌ دارم “نیم‌زبان” است!! آیا گستاخی بزرگتری هم از این وجود دارد؟

زبان فارسی هم آن هنگام که‌ رسمیت‌یافتن آن با ممنوعیت‌ زبانهای دیگر ایران چون زبان کتابت و تدریس همراه‌ شد و با کاربرد منوپولیستی آن در حوزه‌های یک) آموزشی، دو) اداری، سه‌) خدمت نظام، چهار) رسانه‌ای، پنج) قضایی، … حکم تحمیلی و اجباری و به‌ عبارتی دیگر خصلت استعماری به‌ خود گرفت، در طول یک پروسه‌ جایگاه کنونی خود را پیدا کرد. به‌ عبارتی دیگر زبان فارسی موقعیت خود را مدیون تبعیض بر زبانهای دیگر است. با زبانی باز هم صریح‌تر:

(١)    اگر به‌ قول شووینیستها “نیم‌زبانهای” رایج در ایران (چون زبان کُردی) به‌ مانند زبان فارسی از امکانات و تسهیلات دولتی برخوردار می‌بودند و باز به‌ مانند زبان فارسی در بخشهای مختلف اداری، قضایی، … امکان کاربرد می‌یافتند،

(٢)    اگر برای این “نیم‌زبانها” به‌ مانند زبان فارسی هزاران کادر آموزشی تربیت می‌شد،

(٣)    اگر به‌ آنها در حوزه‌های متفاوت به‌ مانند زبان فارسی کتاب و نشریه‌ چاپ می‌شد،

(٤)    اگر این زبانها به‌ مانند زبان فارسی به‌ رشته‌ی دانشگاهی تبدیل می‌شدند و در مورد آنها تحقیق و تفحص آکادمیک می‌شد،

(٥)    اگر برای آنها به‌ جهت استانداردیزه‌کردنشان به‌ مانند زبان فارسی فرهنگستان ایجاد می‌شد،

(٦)    اگر این زبانها به‌ مانند زبان فارسی و همتراز با آن بطور رسمی در مدارس تدریس می‌شدند،

(٧)    اگر به‌ این زبانها به‌ مانند زبان فارسی تحصیل صورت می‌گرفت،

(٨)    اگر در زیستگاه‌ متکلمین هر یک از این زبانها رادیو و تلویزیون بطور کامل به‌ این زبانها برنامه‌ پخش می‌کرد،

(٩)    اگر رشته‌های مختلف هنری مربوط به‌ زبانهای غیررسمی ایران (مانند شعر، موسیقی، فیلم، سینما، تئاتر، …) که‌ پیوند لاینفک و تنگاتنگی با زبان دارند، به‌ مانند زبان فارسی با حمایت وسیع دولتی روبرو می‌شدند،

(١٠) اگر اشراف به‌ زبان فارسی برای مردم غیرفارس به‌ امتیاز تبدیل نمی‌گشت و به‌ عبارتی دیگر عدم دانستن زبان فارسی در این کشور چندزبانه‌ با زیـانها و تبعیضاتی همراه‌ نمی‌شد، اگر این مردم به‌ویژه‌ در مناطق مرکزی ایران خود را مجبور نمی‌دیدند، با فرزندانشان به‌ فارسی صحبت کنند، …

آری‌، آنگاه‌ این “نیم‌زبانها” نیز به‌ مرتبه‌ی “رفیع” (!) زبان فارسی می‌رسیدند.

اگر زبانهای عربی و ترکی “نیم‌زبان” نیستند، به‌ویژه‌ به‌ این برمی‌گردد که‌ متکلمین آن در فراسوی مرزهای ایران از دولتهای ملی خود برخوردار بوده‌اند، چه‌ که‌ تبدیل “لهجه‌”/”گویش”/”نیم‌زبان” به‌ زبان کتابت و استاندارد ارتباط لاینفک و سببی با تشکیل حاکمیت سیاسی توسط متکلمین این لهجه‌ها دارد. در ایران (به‌ قول استاد خانلری) چنین بوده‌، در فرانسه‌ چنین بوده‌، در ایتالیا چنین بوده‌ و غیره‌. (به‌ این موضوع در جای دیگری پرداخته‌ام.)

دو.          قابل تأمل همچنین تفاوت فاحشی است‌‌ بین آنچه نخبگان و روشنفکران و سیاسیون و ادیبان کُرد در مورد فرهنگ و ادب پارسی می‌گویند و آنچه‌ از ‌برخی از نخبگان و روشنفکران و سیاسیون فارسی‌زبان کشورمان به‌ نسبت فرهنگ و ادب کُردی می‌شنویم‌: درحالی که اکثریت قریب به‌ اتفاق فرهیختگان سیاسی، فرهنگی و ادبی کُرد از ستم نالیده‌اند و به‌ جهت دفاع از این فرهنگ و زبان آواره‌ بوده‌اند، چرا که‌ کل نظام سیاسی، آموزشی و رسانه‌ای کشور تنها بر محوریت زبان فارسی استوار بوده‌ است، هیچگاه‌ کلامی ناشایست و ناشکیبا در مورد فرهنگ و ادبیات فارسی، در مورد مردم فارسی‌زبان کشورمان بر زبان نیاورده‌اند. آیا همین را می‌توانیم در ارتباط با اکثریت روشنفکران فارسی‌زبان کشورمان بگوئیم؟ برای آنها من تنها زمانی ارزش ذکر دارم که‌ خود را کمتر از آنها بدانم، زبانم را “بومی” و ‘محلی’ و زبان آنها را “ملی” بنامم و البته‌ خود را نیز “قوم” بدانم. در غیراینصورت دشنه‌ها از غلاف بیرون خواهند آمد…

تفاوت معامله‌ در اینجاست.

داونلود این مطلب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.