متعرضين واقعی يکپارچگی ايران کيانند؟

در پاسخ به‌ بيانيه‌ی جمعی از ناسيونال‌شووينيستهای ايرانی تحت عنوان “حفظ تماميت ارضی ايران سرآغاز هر کارپايه‌ سياسی است
اخيرا توافقنامه‌ای بين حزب دمکرات کردستان ايران و حزب کومله‌ کردستان ايران به‌ امضا رسيد. هدف اصلی آن ارائه‌ی چهارچوبی برای همکاريهای فی‌مابين بوده‌ است. در آن هيچ موضع جديدی در ارتباط با کردستان و ايران اتخاذ و اعلام نگرديده‌ است، اساسا رسالت چنين توافقنامه‌ای هم نمی‌تواند اين باشد. اتفاقا در آن توافقنامه‌ بر استراتژی شناخته‌‌شده‌ی‌ اين احزاب‌ برای تأمين مطالبات مردم کردستان در يک ايران دمکراتيک، فدرال و سکولار تأکيدی دوباره‌ شده‌ است.مع‌الوصف اين موافقتنامه‌ بهانه‌ای شد برای هجمه‌ای هيستريک و سازماندهی‌شده از سوی عده‌ای از ناسيونال‌شوينيستهای ايرانی که‌ داعيه‌ی “دفاع از تماميت ارضی ايران” را دارند. تعامل آنها با کردستان و احزاب آن در اين مدت بسيار خصمانه بود‌. حتی عده‌ای از خامنه‌ای طلب استغفار نمودند تا اجازه‌ی مصاف با مردم کردستان را داشته‌ باشند! اين کردستيزيها يادآور يهودی‌ستيز منتهی به‌ کشتار يهوديان است. اگر ناسيوناليسم آلمانی در خدمت بشريت و آلمان بود، آنها نيز در خدمت بشريت و ايران خواهند بود. مستمسک آنها اين است که‌ گويا اين توافقنامه‌ مبنايی برای “تجزيه‌ی ايران” می‌باشد. چرا چنين تصوری دارند؟ چون‌ اين احزاب در اين موافقتنامه‌ از مفاهيمی چون “ملت کرد”، “جنبش رهائی‌بخش ملی کرد”، “حق تعيين سرنوشت کردستان” و فدراليسم برای ايران سخن به‌ ميان آورده‌اند! آری، هجمه‌گران کل متن اين سند را در اين چند مفهوم (البته‌ کليدی و اما بخشا انتزاعی) خلاصه‌ نموده‌اند و مضمون اصلی آن را که‌ همان استقرار يک نظام دمکراتيک در پهنه‌ی ايران و تحقق حقوق مردم کردستان در چهارچوب آن است را ناديده‌ گرفته‌اند.

در اين سطور از سوی اينجانب بعنوان علاقمندی مستقل در دفاع صريح از دو حزب نامبرده‌ باری ديگر تأکيد می‌شود که‌:

١)       هدف آنها‌ چيزی جز آغاز روندی که‌ قرار است به‌ يک ائتلاف کردستانی و سپس ايرانی فرارويد نبوده‌ است.

٢)     اين احزاب‌ هيچگاه‌ منکر ايرانی‌بودن خود نبوده‌‌اند و اجازه‌ هم نداده‌اند آنها را تهديدی برای ايران معرفی نمايند. از نظر آنها آنچه‌ ايران را تهديد می‌کند، نه‌ کردستان، که‌ سلطه‌ی‌ متراکم و متمرکز فاشيسم و شووينيسم قومی، مذهبی و جنسی بر کشورمان است. بايد باری ديگر تأکيد و تصريح ‌شود: هيچکس و نيرويی در ايران محق و مجاز نيست که‌ در مقام “دفاع از ايران” به‌ مصاف بخشی ديگر از ايرانيان برود. به‌ عبارت ديگر اين احزاب در ارتباط با ايرانی‌بودن حق‌ ويژه‌ای برای کسی قائل نبوده‌اند. وابستگی و دلبستگی آنها به‌ ايران فراتر از بعد سياسی ـ جغرافيايی بوده‌ است و از سنخ دمکراتيک آن است و نه‌ از زاويه‌ی دفاع از خاک در مقابل مردمی که‌ در آن زيست می‌کنند. حتی پاره‌های ملت کرد در فراسوی مرزهای رسمی کنونی ايران نيز خود را به‌ لحاظ تاريخی و تباری جزو خانوار بزرگ ايرانی تعريف کرده‌اند و ايران را موطن خود دانسته‌اند، چه‌ رسد به‌ مردم کردستان ايران و علی‌الخصوص اين احزاب.

٣)     در همين چهارچوب احزاب دمکرات و کومله‌ در هيچ مقطعی تماميت ارضی ايران را زير سوال نبرده‌اند. اين‌ را برنامه‌ و مواضع آنها، عنوان رسمی و سازمانی آنها، تلاشهای پيگير آنها برای ايجاد همگرايی و تشکيل جبهه‌ای برای استقرار دمکراسی در ايران و حتی مضمون و راستای اصلی اين توافقنامه‌ به‌ اثبات می‌رسانند.

٤)     هيچکدام از مفاهيم مورد تعرض بيانيه‌ی مزبور از چهارچوب ادبيات سياسی شناخته‌‌شده‌ی اين احزاب و کلا چپ ايران خارج نيست و ارتباط سببی با مطالبه‌ی استقلال کردستان ندارند.

٥)     بديهی است که‌ از اين مفاهيم نيز می‌توانند تعاريف متفاوتی  وجود داشته‌ باشند. احزاب کردستان هيچگاه‌ تلقی خود در باره‌ی آنها را به‌ ديگران تحميل و شرط همکاری با اپوزيسيون قرار نداده‌اند. به‌ همان دليل نيز اين توقع بجا نخواهد بود که‌ احزاب کردستان قريب چهل ميليون کرد و اجتماع به‌شدت سياسی کردستان در ايران و عراق و ترکيه‌ و سوريه‌ را “ملت” ننامند، مجاز نباشند جنبش خود را “رهائی‌بخش” معرفی نمايند، در مورد ستمهای بيشمار روارفته‌ به‌ آن سخن نگويند، منکر شوند که‌ مردم کردستان حق تعيين سرنوشت خود را دارند و بگويند که‌ فدراليسم (يعنی حکومت منطقه‌ای خود و مشارکت در حکومت مرکزی کشور خود) را نيز نمی‌خواهند، چون اين به‌ مذاق شماری ناسيونال‌شووينيست خوش نمی‌آيد.

٦)     احزاب کردستان نيز طبيعتا دستگاه‌ فکری و ادبيات سياسی خود را دارند، اما آنچه‌ برای کردستان اصل است، نه‌ نزاع بر سر اين مفاهيم تجريدی، که‌ برای دستيابی به‌ حقوق تضييق‌شده‌ی خود می‌باشد. اين اصل برای آنها عدول‌ناپذير است.

٧)       از نظر اين احزاب دستيابی به‌ اين حقوق و در رأس آنها حق تعيين سرنوشت در چهارچوب ايران ممکن است.

٨)     شيوه‌ی تحقق اين اصل از ديد آنها استقرار نظام فدرال می‌باشد که‌ از سويی متضمن خودمديريتی سياسی ـ منطقه‌ای است و از سويی ديگر مشارکت در حکومت فدرال ايران آينده‌.

٩)     تماميت ارضی ايران ـ خارج از ميل و اراده‌ی مردم کردستان ـ زمانی (آن هم نه‌ الزاما از ناحيه‌ی کردستان) به‌ مخاطره‌ می‌افتد که‌ حقوق جمعی کرد و آذری و بلوچ و ترکمن و عرب ايران (حال هر نامی چون “قوم”، “ملت”، “اجتماع زبانی” و غيره‌ بر آنها بنهيم) در چهارچوب ايران پايمال گردد. اما تا آنجايی که‌ به‌ اين احزاب برمی‌گردد، ‌ آنها به‌ آينده‌ی مشترک و برابر حقوق در ايران باور راسخ دارند، از اين منظر نيز دليلی برای زير سوال‌بردن يکپارچگی خاک ايران از سوی آنها قابل رؤيت نيست. ايران هيچگاه‌ در پرتو دمکراسی واقعی تجزيه‌ نخواهد شد. لذا کسانی بايد از پارچه‌پارچه‌شدن ايران نگران باشند، که‌ باوری به‌ حقوق برابر و دمکراسی نداشته‌ باشند. به‌ عبارتی باز هم صريح‌تر: مدافعين راستين حفظ تماميت ارضی ايران تنها کسانی هستند که‌ به‌ برقراری دمکراسی تفاهمی و توافقی و در اين چهارچوب تأمين مطالبات جمعی مردم کردستان در يک نظام فدرال باور دارند. بر همين مبنا نيرويی که‌ بطور واقعی می‌خواهد ايران در گستره‌ی کنونی‌اش پابرجا بماند، بايد در درجه‌ی نخست در راه‌ تأمين اين نوع دمکراسی و فدراليسم در ايران تلاش کند و نه‌ در قالب دفاع ناسيونال‌شووينيستی از “تماميت ارضی ايران” به‌ هر قيمتی  بر طبل تمرکزگرايی سياسی، اقتصادی، فرهنگی، … کنونی بکوبد.

١٠)   معرفی فدراليسم، خواست ديرين احزاب کردستان، چون تجزيه‌‌طلبی نه‌ سنخيتی با فلسفه‌ی سياسی دارد، نه‌ با ماهيت نظامهای فدرال و نه‌ با صداقت و وجدان سياسی. برعکس: در کشوری چون ايران عدم استقرار واقعی چنين نظامی اين يکپارچگی را به‌ مخاطره‌ می‌اندازد. آنچه‌ مسلم است، کردستان از مطالبات ملی ـ جمعی خود که‌ همانا تشکيل دولت ايالتی کردستان در چهارچوب ايران بوده‌، عقب‌نشينی نخواهد کرد. هنر سياست ايرانی اين خواهد بود، اين مطالبه‌ی ديرين را در نظام سياسی آينده‌ جذب و ادغام کند. معنی اين نيز چيزی جز فدراليسم نخواهد بود. درک اين مسأله‌ برای آينده‌ی ايران از اهميت حياتی برخوردار است.

داونلود این مطلب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.