آقای جهانبگلو، اول درک خود را از دمکراسی مشخص سازيد!

ـ در دفاع از حقانیت یک جنبش مردمی ـ

اشاره‌ی رنسانس نیوز‌: اخیرا چند نفر از فعالین ایرانی در مصاحبه‌هایی در مورد مسائل کردستان اظهارنظر نموده‌اند، از جمله‌ آقای رامین جهانبگلو. بخش‌هایی از اظهارات ایشان را با مترجم و روزنامه‌نگار کرد، آقای ناصر ایرانپور در میان گذاشتیم.‌ ذیلا پرسشها و پاسخهای مربوطه‌ را ملاحظه‌ می‌فرمائید. در فرصتهای بعدی نظر ایشان را در مورد مواضع شخصیتهای مصاحبه‌شدة دیگر‌ نیز در اختیار خوانندگان سایتمان قرار می‌دهیم. از همین جا مجددا دیگر صاحب‌نظران را دعوت می‌کنیم، به‌ این بحث و دیالوگ بپیوندند.

رنسانس نیوز: آقای جهانبگلو در مصاحبە صورت گرفته‌ و در تحلیل بعد داخلی وضعیت جنبش کرد، مسئلە را در “هنجارها و معیارهای قبیلەای  کە موجب درگیریهای درونی میان کردها و احزاب کرد شدە است” میداند. ایشان با اشارە بە عدم فرهنگ “خشونت پرهیز” در بین کردها و جنبش کردستان، و ناتوانی  کردها در وفق دادن خود با “گفتمان دمکراسی” معتقد است کە ایدئولوژیهایی کە تاکنون در کردستان حضور داشتەاند “شعار چشم در برابر چشم را تبلیغ کردەاند”. بە نظر شما کردها در تاریخ مبارزاتی خود تا چە حد دارای خواستەهایی دمکراتیک بودەاند و سطح پی گیری این خواستەها بە شیوەی مدنی از سوی کردها مخصوصا در اوایل انقلاب و تاکنون بە چە ترتیبی بودە است؟

طبیعی است که‌ در مورد تک‌تک گزاره‌ها و ادعاهای ایشان می‌توان بحث نمود و دوستانی نیز به‌ گوشه‌هایی از آن پرداخته‌اند. برای نمونه‌ به‌ پاسخ آقای ابراهیم فرشی اشاره‌ می‌کنم که‌ به‌ اعتقاد من نقدی است منصفانه‌ و شایسته‌ی مطالعه. اینجا من تلاش می‌کنم که‌ اختصار کلام معمول مصاحبه‌ را رعایت کنم و تنها مواردی را که‌ مورد پرسش شما قرار گرفته‌اند، مورد بحث قرار دهم

١.     پیشاپیش بعنوان عضوی از جامعه‌ی کردستان و ایران از آقای رامین جهانبگلو بخاطر انتقادات و نظریات صریحش سپاسگزارم. امیدوارم که‌ این آخرین باری نباشد که‌ وی در این حوزه‌ اظهارنظر می‌نماید. از انتقاد ایشان، خارج از اینکه‌ آن را بجا بدانم یا نه‌، استقبال می‌کنم. یقینا نقد ایشان و دیگر صاحب‌نظران باعث واکنشها و از این رهگذر آشنایی متقابل با زوایای دیگری از پدیده‌ی مورد بحث خواهد شد. جنبش ملی کردستان همواره‌ از دیالوگ و گفتگو استقبال نموده‌ است ـ چه‌ با دوست و چه‌ با رقیب.

٢.     اما در همان حال باید معترف شوم که‌ اظهارات ایشان تعجب مرا بسیار برانگیخت، به‌ ویژه‌ از این حیث که‌ کم‌اطلاعی وی را در ارتباط با جنبش کردستان برایم عیان ساخت. البته‌ دیرزمانی برایم مبرهن بوده‌ که‌ بخش نه‌ چندان کمی از اهل علم و قلم و ادب پارسی اطلاعات آن چنانی در مورد کردستان ندارند. اما تصور نمی‌کردم که‌ شخصی چون آقای جهانبگلو با نام و عنوان آکادمیکی که دارند، تا این حد در مورد پدیده‌ی مورد بحث کم‌اطلاع باشند. باری، عمده‌ترین وجه‌ اندیشه‌ی آقای جهانبگلو در این مصاحبه‌ پیشداوری ایشان بر بستر عدم اطلاع از تاریخ و ماهیت مسأله‌ی ملی کرد در ایران و عراق و ترکیه‌ و سوریه‌ می‌باشد.

٣.       به‌ لحاظ تجریدی و کلی کسی نیست که‌ بر مزایای تساهل و پرهیز از خشونت واقف نباشد. برای این درک لزومی به‌ داشتن عناوین آکادمیک و علمی نیست؛ پدر و مادر من و شما هم ـ بدون اینکه‌ یک سال سواد مدرسه‌ای داشته‌ باشند ـ می‌توانند ساعتها در این باب سخن گویند. لذا‌ نمی‌توان با بسیاری از فرمایشات آقای جهانبگلو در حالت کلی و اصولی‌اش موافق نبود. اما بحث بر سر موافقت و مخالف با پدیده‌ی خشونت در حالت کلی و پرنسیپیالش نبوده‌ و نیست؛ بحث در مورد شیوه‌ی مبارزه‌ی سیاسی توده‌های بپاخاسته‌ به‌ ویژه‌ ‌با استعمار و فاشیسم و شووینیسم می‌باشد و این نه‌ یک امر صرفا نظری و آکادمیک، که‌ یک امر واقع است و ناگزیر از کنش و واکنش نیروهای واقعی متخاصم و متفاوتی تأثیر می‌پذیرد. لذا در تحلیل عینی و بی‌طرفانه‌ و منصفانه‌ این رویدادها مجاز نیست، نقش بخشی از این نیروها را خودسرانه‌ از قلم انداخت. اما می‌بینیم که‌ آقای جهانبگلو یک طرف مهم قضیه‌ و نزاع را به‌ کلی “فراموش” (!!) کرده‌اند نام ببرند، و این رژیمهای مستبد، دیکتاتور، مرتجع و خشن ایران، عراق، ترکیه‌ و سوریه‌ بوده‌اند. آیا می‌شود اعمال و سیاستهای این حکومتها را نادیده‌ گرفت و یک‌جانبه‌ معارضان آنها را به‌ باد انتقاد گرفت و باعث و بانی عدم ایجاد یک جامعه‌ی مدنی معرفی نمود؟ آیا مبارزه‌ی‌ سیاسی تحت چنین حاکمیتهای تاکنون برای اکثریت جمعیتی و اتنیکی این جوامع که‌ از قضای روزگار رزم مسلحانه‌ نیز نداشته‌اند، ممکن بوده‌، تا برای کردستان در اقلیت قرار گرفته‌ ممکن بوده‌ باشد؟ تا جایی که‌ به‌ ایران برمی‌گردد، شاهدیم که‌ مردم این دیار قریب صد سال است که‌ در تلاش استقرار یک شبه‌‌‌دمکراسی می‌باشند. نتیجه‌اش امروز خامنه‌ای و احمدی‌نژاد، مظهر خشونت و توحش در ایران و منطقه‌ و جهان بوده‌ است. لذا پرسیدنی است که‌ اگر کردستان به‌ دلیل بافت و اندیشه‌ی “قبیله‌ای” (!!!) به‌ کژراهه‌ رفته‌ است، نافرجامی خلقهایی که‌ کردستان را در خود احاطه‌ نموده‌اند، در امر دستیابی به‌ آزادی و دمکراسی چه‌ عواملی داشته‌ است؟ در ضمن کردستان به‌ حکومتهای نامبرده‌ نه‌ صرفا چون رژیمهای دیکتاتور، که‌ همچنین چون حکومتهای استعماری می‌نگرد که‌ حق حاکمیت ملی را از آنها سلب نموده‌ است  از نظر مردم کردستان ارتش و سپاه‌ پاسداران نیروهای متجاوز هستند. خشونت بر علیه‌ خشونت متجاوزین و اشغالگران چگونه‌ قابل ارزیابی است؟ آیا چنین درسهایی را به‌ مردم و دولت ایران نیز دادیم که‌ به‌ جنگ عراق نروند، چه‌ که‌ جنگ شدیدترین نوع خشونت است و قابل پرهیز؟! و بلاخره‌ کدامیک از کشورهای خشونت‌پرهیز و دمکراتیک جهان از ابزار سرکوب (ارتش نیرومند، پلیس، دستگاه‌ امنیتی، ….) برخوردار نیستند؟ چگونه‌ است اگر چهار چریک کرد با‌ کلاشینکوف عرض اندام کنند، خشونت‌گرایی است، اما دولتها و ملتهایی که‌ از بزرگترین ارتشها و زرادخانه‌ها برخوردارند، از دایره‌ی انتقاد ما خارج می‌شوند؟ (و بسیاری از “آیا”های دیگر.) خلاصه‌ اینکه‌‌: سخن گفتن صرف و تجریدی از خشونت طرف کردی بدون ذکر مناسب خشونت اعمال شده‌ی‌ طرف مقابل و تبعیضات بیشمار آن خلط مبحث است و نمی‌توان جدی گرفته‌ شود؛ در بهترین حالت کلی‌گویی و  اندرزهای اخلاقی می‌نمایند تا بحثهای راهبردی سیاسی یا تلاش برای جستجوی راهکارها.

٤.     برایم مشخص نیست که‌ آقای جهانبگلو در مورد کدام کردستان صحبت می‌کنند. چرا که‌ اولا جامعه‌ی کرد نیز از تنوع هر جامعه‌ی زنده‌ی دیگری به‌ لحاظ گرایشات فلسفی و سیاسی برخوردار است. دوم اینکه‌ هر کدام از پاره‌های این ملت با عنایت به‌ شرایط غالب از فرهنگ و سنت مبارزاتی متفاوتی برخوردار بوده‌اند. آقای جهانبگلو باید بدانند که‌ پدیده‌های اجتماعی بطور مجرد و منفک از هم قابل بررسی و فهم نیستند. در ارتباط با همین موضوع احزاب کردی می‌توان پرسید: مگر می‌شود رفتار اپوزیسیون کردی را بدون عنایت و اشاره‌ به‌ رفتار حکومتی سنجید و درک نمود؟ نوع واکنشی که‌ کردها در ایران، ترکیه‌، سوریه‌ و عراق در مقابل حکومتهای تابعه‌ از خود بروز می‌دهند، ارتباط تنگاتنگی با رفتار و موضع این کشور با موضوع جنبش کردی دارد و به‌ همین دلیل هم کاملا از هم متفاوتند. من باب مثال شیوه‌ی تحزب و حتی سیاست جنبش کردی در این چهار کشور نه‌ تنها یکی نیست، بلکه‌ تفاوتهای اساسی با هم دارند. برای نمونه‌ نه‌ حزبی چون پ.ک.ک. و ساختار و فرهنگ تشکیلاتی‌اش در کردستان ایران شانس موفقیت دارد و نه‌ حزبی چون پارت دمکرات کردستان (عراق). آرایش و سبک مبارزاتی این احزاب به‌ هر حال پیوند سببی نه‌ تنها با فرهنگ سیاسی غالب آن کشورها، که‌ حتی با فرهنگ عمومی آن جوامع دارد. چرا این اصل بدیهی و ساده‌ از دیده‌ی آقای جهانبگلو پنهان مانده‌ است، برایم معماست.

٥.     ایشان احکامی را بغل هم ردیف کرده‌اند که‌ بسیار مسأله‌‌ساز هستند. این احکام می‌توانند به‌ مانند کیفرخواستی بر علیه‌ یک ملت تلقی شوند. هر دانشجوی ترم اول و دوم رشته‌ی فلسفه‌ نیز چنین کند، بعید نیست نمره‌ی مردودی بگیرد. اصولا یکی از وظایف فلسفه‌ حقیقت‌یابی نسبی است. آنچه‌، اما، آقای جهانبگلو نموده‌اند را چیزی چون ردگم‌کردن و مخدوش و کدر کردن “حقیقت” نمی‌توان نامید.

٦.     چنانچه آقای جهانبگلو‌ در مورد کردستان ایران سخن می‌گویند، باید بگویم که‌ ساختار قبیله‌ای مورد ادعای ایشان اصلا در کردستان وجود خارجی نداشته‌ است. آنچه‌ بوده‌، بیشتر ساختارهای عشیره‌ای بوده‌ که‌ با ساختارهای قبیله‌ای همسان نیستند و این نیز اولا منحصر و مختص به‌ کردستان نبوده‌ است و دوما این هم پس از رفرم ارضی محمد رضا پهلوی ـ که‌ “انقلاب سفید” خوانده‌ شد ـ تا اندازه‌ی زیادی برچیده‌ شد. بقایای این ساختارها نیز نه تنها‌ ارتباطی به‌ جنبش مبارزاتی کردستان نداشته‌اند، بلکه‌ دقیقا برعکس؛ این حکومتهای وقت ایران بوده‌اند که‌ آنها را زنده‌ نگه‌ داشته‌ و برای مقابله‌ با این جنبشها در خدمت خود گرفته‌اند. چنین وضعی را در کردستان عراق با شدت بازهم بیشتری داشته‌ایم. در ترکیه‌ نیز وضع به‌ همین منوال بوده‌ است.

٧.     ممکن است آقای جهانبگلو ایراد بگیرند که‌ مقصود ایشان صرفا نرمها و معیارهای “قبیله‌ای” بوده‌ است و نه‌ بافت اجتماعی. در این صورت نیز ایشان سخت در اشتباه‌ هستند. این مکاتب سوسیالیسم و مارکسیسم بوده‌اند‌ که‌ در نیم سده‌ی اخیر گفتمان غالب را در کردستان شکل داده‌اند و نه‌ “قبایل” و نرمهای و معیارهای “قبیله‌ای”. شخصیتهای محبوب جنبش نیز با احزاب و افکارشان تعریف می‌شدند و نه‌ با پدیده‌ی مورد ادعای آقای جهانبگلو. اتفاقا درگیریهای دردناک بین کومله‌ و حزب دمکرات نیز با معیارهای “سیاسی” و “طبقاتی” توجیه‌ می‌شدند. اگر آقای جهانبگلو قدری به‌ خودش رنج وارسی نشریات آن زمان احزاب کردی را می‌دادند، این قضیه‌ برایش روشن می‌شد.

٨.     اگر مقصود آقای جهانبگلو از “عدم خشونت‌پرهیزی کردها” درگیری با حکومت مرکزی است، جا داشت، جمله‌ای ناقابل را نیز به‌ اصل موضوع، مسؤول اداره‌ی جامعه‌، دولتهای حاکم بر کردستان اختصاص می‌داد. همانطور که‌ فوقا اشاره‌ رفت، پدیده‌های اجتماعی ـ من جمله‌ خشونت در اجتماع ـ بدون زیرذره‌بین بردن سیاست و عملکرد دولتی تنها می‌تواند تطهیر و توجیه‌ خشونت دولتی را از آن استنتاج نمود. به‌ شهادت تاریخ، جنبش کردستان پیوسته‌ در تلاش تساهل و مسامحه‌ با حکومتهای حاکم بوده‌ است و تاکنون بهای گزافی نیز بابت آن پرداخت نموده‌ است. ای کاش ایشان می‌فرمودند که‌ تکلیف مردم کردستان در قبال حکومتهایی چون صدام حسین و خمینی و ژنرالهای ترکیه‌ چه‌ بود؟ آیا احزاب کردی کوچکترین فرصت را برای کنارآمدن با این حکومتها و دستیابی به‌ حداقلی از خواسته‌های خود از دست داده‌اند؟ آخر دست کم قدری انصاف داشته‌ باشید. بروید قدری بخوانید و ببینید که‌ سمکو و قاضی محمد و قاسملو و شرفکندی چگونه‌ و کجا و به‌ دست کی کشته‌ شدند. اتفاقا جریاناتی که‌ در کردستان خود را بخشی از جنبش ملی کردستان می‌دانند، در صف اول مسامحه‌جویی قرار داشته‌اند. دقیقا آنهایی که‌ ایدئولوژیک می‌اندیشند و خود را نه‌ کردستانی، بلکه‌ “ایرانی” و “سراسری” می‌دانند، از “رادیکالیسم” که‌ در آن خشونت نیز مستتر است، سخن می‌گویند و هرگونه‌ پرهیز از خشونت را نوعی “سازشکاری” و قابل تقبیح می‌دانند. ولی، این دیگر چه‌ ارتباطی به‌ کرد و کردستان دارد؟

٩.     آقای جهانبگلو طوری در مورد “خشونتگرایی” کردها سخن می‌گویند، گویی خود ایشان در “جزیره‌ی آرامش” بدون خشونت زندگی می‌کنند و خلقهای همجوار کرد از این حیث وضع مناسب‌تری دارند! حال که‌ وی بی‌مهابا در مورد “کردستان” حکم قطعی صادر می‌کنند، فراخوانده‌ می‌شوند، نیم‌نگاهکی هم به‌ جامعه‌ی خود بیاندازند و ببینند چه‌ حال و وضعی دارد. کدام گرایش فکری و فلسفی را می‌بینند که‌ نه‌ سر سازگاری، که‌ دست کم همزیستی مسالمت‌آمیز با دیگر اندیشه‌ها را داشته‌ باشد؟ نحله‌های فکری سیاسی ایران را از نظر بگذرانیم: ١. چپها و مارکسیستها، ٢. لیبرالهای لائیک و ملی‌ــ مذهبی‌ها، ٣. مجاهدین و گرایشهای همگون آنها (دکتر پیمان، میثمی، …)، ٤. جانبداران حکومت اسلامی، ٥. جانبداران سلطنت و مشروطه‌. اولا اینکه‌ هیچکدام از این طیفها نیست که‌ در نزاع با طیفهای دیگر نباشد. دوما در داخل هر کدام از آنها نیز هیچ همگرایی قابل رؤیت نیست و چون جن و بسم‌الله‌ از همدیگر نفرت دارند. با‌ اجازه‌ی شما شاهد بیشترین خشونتها نیز در بین نحله‌ها و گرایشات و سازمانهای هر کدام از این طیفها به‌ نوعی بوده‌ایم، حتی خشونت فیزیکی. خشونتی که‌ حکومت اسلامی با تظاهرات‌کنندگان شهرهای مرکزی ایران داشت، نباید از دید آقای جهانبگلو پنهان مانده‌ باشد. میل دارم بدانم که‌ ایشان کدام مطلب را در نکوهش این خشونت نوشتند. آقای جهانبگلو مستحضر هستند که‌ خشونت همزاد جمهوری اسلامی ایران بوده‌ است. یادمان نرفته‌ است که‌ آیت‌الله‌ خمینی، شخصی که‌ کوچکترین ارتباطی به‌ کرد و کردستان نداشته‌ است، در مدح شنیع‌ترین شکل خشونت، یعنی جنگ چه‌ گفت و چگونه‌ آنرا “نعمت” و “موهبت” الهی خواند. یادمان نمی‌رود که‌ چگونه‌ “فتوای جهاد” بر علیه‌ مردم بی‌دفاع کردستان صادر نمود. آیا آقای جهانبگلو آن هنگام نیز چیزی گفتند و نوشتند؟ اصلا تصور نکنید که‌ جمهوری اسلامی، مظهر خشونت، از آسمان برای مردم ایران نازل شده‌ و  بی ارتباط با فرهنگ و باورهای این مردم می‌باشد. همچنین اجازه‌ بدهید بگویم که‌ دین اسلام و مذهب شیعه‌ همواره‌ از مؤلفه‌ها و بنیادهای فکری مهمترین و تأثیرگذارترین بخشهای کنشگران سیاسی ایران بوده‌ است. هر دوی اینها با خشونت آغشته‌اند. درک خشونت حکومت اسلامی ایران بدون فهم خشونت نهفته‌ در دین و مذهب ممکن نیست. کافی است نگاهی به‌ اخبار روز بیاندازیم، تا متوجه‌ شویم که‌ روزانه‌ چند نفر شیعه‌ و سنی در همین دوروبر خودمان همدیگر را مثله‌ و قصابی می‌کنند. به‌ هر حال ما با و در این جوامع زندگی می‌کنیم. مگر می‌شود از خشونت نهادینه‌‌شده‌ی آنها بکلی بری ماند؟ آقای جهانبگلو و خوانندگان دعوت می‌شوند عکسهای مربوط به‌ عاشورا و تاسوعا را در شبکه‌ی‌ جهانی انترنت ملاحظه‌ فرمایند. آیا این عین خشونت و توحش و بربریت نیست؟ یقین داشته‌ باشید که‌ این تصاویر شنیع مربوط به‌ کرد و کردستان و فرهنگش نیست. در ضمن نظر شما در این مورد چیست که‌ مردمان دگر آنچه‌ را که‌ از جمهوری اسلامی می‌بینند، مربوط به‌ مردم ایران و خاستگاه‌ اصلی حکومت، یعنی مناطق فارس‌نشین بدانند؟ آیا نخواهید گفت که‌ بسط و تعمیم دادن این توحش به‌ یک ملت راسیستی است؟ و یا چگونه‌ است که‌ خشونت مثلا مجاهدین خلق بر علیه‌ نیروهای دولتی ارتباطی به‌ شما و مردم بومی شما ندارد، اما اگر خشونتی به‌ قول شما از احزاب کردی سر زد، بلافاصله‌ آن را به‌ همه‌ی جامعه‌ی کردی تعمیم می‌بخشید؟ به‌ هر حال، آیا وظیفه‌ و رسالت شما مبارزه‌ با اشکال و انواع خشونت نهادی در جامعه‌ی ایران که‌ منشاء اصلی آن حکومت متبوع شماست، نیست؟ لطفا چند نمونه‌ از نوشته‌های روشنگرانه‌ی خود را در این خصوص برای ما نام ببرید. آری، هنر نیست در مورد خشونت یکی از خشن‌ترین حکومتهای عصر حاضر  سکوت اختیار نمود و اما‌ درس خشونت‌پرهیزی را به‌ معارضان آن داد.

١٠.   آیا این حکمی که‌ در مورد کردستان صادر نموده‌اید، در مورد مثلا فلسطین هم صادر می‌کنید؟ یا اینکه‌ قهر و خشم و خشونت آنها را به‌ حق می‌دانید؟ آیا از آنها نیز توقع دارید که‌ از خشونت بر علیه‌ اسرائیل دست بردارند، با اسرائیل مصالحه‌ کنند، در یک جامعه‌ی مشترک با آن تحت قوائد دمکراتیک زندگی کنند؟

١١.   آیا می‌پذیرید که‌ تبعیض و نابرابری اولا خود گونه‌ای از خشونت است و دوما در صورت عدم امکان بروز نارضایتی بر علیه‌ آن در شمایل رسانه‌ها و تشکلهای صنفی و سیاسی خشونت‌زاست و سوما در چنین صورتی مسؤولیت آنها به‌ بانیان تبعیض و حکومت و ساختار سیاسی برمی‌گردد؟ آیا کردها تاکنون امکان ابراز وجود و طرح مدنی خواسته‌هایشان را داشته‌اند؟ آیا شما مطلع هستید که‌ برای نمونه‌ حزب دمکرات کردستان چند بار در انتخابات، حتی انتخابات “مجلس خبرگان” شرکت نمود؟ آیا خبر دارید که‌ مردم نمایندگان همین احزاب مورد نکوهش شما را انتخاب نمودند، اما حکومت از برسمیت‌شناختن رأی مردم امتناع نمود؟ آیا خبر دارید که‌ به‌ قول حاکم شرع رژیم قرار بود دکتر قاسملو در مجلس دستگیر و کشته‌ شود؟ آیا خبردارید که‌ تاکنون رهبران احزاب کردی هیچ فرصتی را برای بیان اینکه‌ مسأله‌ کرد راه‌ حل نظامی ندارد و همواره‌ حاضرند به‌ پیشواز مذاکره‌ حتی با همین رژیم خشن و خشونت‌زا بروند، از دست نداده‌اند؟ اگر مقصود شما این است که‌ احزاب کردی دستها را بالا ببرند، از مطالبات دمکراتیک خود دست بردارند و با رژیم اسلامی بیعت کنند، چنین چیزی اتفاق نخواهد افتاد و مردم کردستان هم چنین اجازه‌ای را نخواهند داد. اگر مقصود شما از “خشونت” حق‌طلبی و آزاداندیشی است، بگذار آنها خشونت‌گرا بمانند؛ ارزش این خشونت بسیار والاتر از مماشات با رژیم جانی ایران است، رژیمی که‌ در عرض چند هفته‌ هزاران نفر از بهترین فرزندان این سرزمین را قتل عام کرد و این تنها جنایت بزرگ وی نبوده‌ است.

١٢.   به‌ فرموده‌ی آقای جهانبگلو احزاب کردستان شعار “چشم در مقابل چشم” را تبلیغ نموده‌اند!! این نیز اتهامی بسیار نارواست. آخر با کدام دلیل و مدرک و سند چنین ادعای بی‌اساسی را مطرح می‌کنند؟ اگر مدعی هستم که‌ وی در مورد کردستان و رویدادهای آن کم‌اطلاع (اگر نگویم بی‌اطلاع) مانده‌اند، مقصودم از جمله‌ همین ادعاها و اتهامات ناروا است. یادم می‌آید در اوایل انقلاب زادگاهم مهاباد سفت در دست نیروهای سپاه‌ پاسداران و ارتش بود. نیروهای سیاسی روزهای پیش از تشریف‌فرمایی “ناجیان” حکومتی شهر را به‌ جهت پرهیز از جنگ جبهه‌ای و آسیب‌رسیدن به‌ مردم مدنی آن ترک کرده‌ بودند. روزی چند نفری از نظامیان حکومتی و نزدیکان سران حکومت در شهر توسط نیروهای مخفی کومله‌ در شهر دستگیر و از شهر خارج می‌گردند. حکومت ناب محمدی از رادیو و تلویزیون اعلام نمود که‌ “چنانچه‌ این افراد آزاد نگردند، مقرهای ضدانقلاب را در هم خواهد کوبید.” کسی این تهدید را جدی نگرفت، چون مقری در داخل شهر نبود که‌ درهم‌کوبیده‌ شود. اما توحش رژیم اسلامی حتی بیشتر از اینها بود که‌ مردم آگاه‌ این شهر و سازمانهای سیاسی تصورش را می‌کردند: رژیم چندین روز متوالی شهر مسکونی را با توپ و خمپاره‌ مورد هدف قرار داد و از آن یک ویرانه‌ ساخت. در ضمن راههای ورودی و خروجی شهر را گرفت، تا مبادا کسی خارج شود و جان سالم بدر ببرد و یا خبرش به‌ بیرون درز کند. نتیجه‌ این اقدام “سربازان امام زمان” صدها کشته‌ از مردم شهر بود. آخر کدام رژیم در دنیا جز رژیمهای صدام حسین و روح‌الله‌ خمینی دیده‌ شده‌ که‌ شهرهای مسکونی “خود” را توپ‌باران و بمب‌باران کند؟ آری، تجارب اینگونه‌ در شهرها و روستاهای کردستان کم نیستند و به‌ بخشی از خاطرات نازدودنی و حافظه‌ی تاریخی مردم این دیار تبدیل شده‌اند. به‌ آقای جهانبگلو توصیه‌ می‌کنم، بجای گپ‌زدن در مورد کردستان، به‌ آن دیار بروند و از مردم مدنی بشنوند که‌ رژیم چه‌ با آنها کرده‌ است. آیا احزاب کردستان مقابله‌ به‌ مثل کردند؟ مگر ادعا نمی‌شود که‌ آنها “چشم در مقابل چشم” را تبلیغ می‌کردند؟ آقای جهانبگلو احتمالا جنایاتی که‌ نماینده‌ی تام‌الاختیار “رهبر”، حجت‌الاسلام حسنی، در نقاطی چون نقده‌، قارنا، قالاتان، ایندرقاش، اسوکند، … به‌ کمک نیروهای سرکوب حکومتی خلق کردند، را شنیده‌اند. آیا شنیده‌اند که‌ احزاب کردستان چنین نموده‌ باشند؟ تنها در یک نمونه‌ 59 نفر از مردم این شهر را ربودند و اعدام کردند و هنوز هم جنازه‌هایشان را به‌ خانواده‌هایشان نداده‌اند (ایشان لازم است داستان این جنایت را از همکار‌شان، آقای جلالی‌پور بپرسند که‌ تشریف مبارکشان آن هنگام فرماندار مهاباد بودند). آیا وی شنیده‌اند که‌ به‌ مصداق مثل “چشم در مقابل چشم” شهروندان غیرکرد ایرانی توسط احزاب کردی بدین گونه‌ دسته‌ دسته‌ قتل عام شوند؟ آری، آقای جهانبگلو، چنانچه‌ کردها ذره‌ای از انتقام‌جویی فلسطینیان را که‌ با دلیل و بدون دلیل هر از چندگاهی موشکها و توپهای خود را حواله‌ی شهرهای مسکونی اسرائیل می‌کنند و مردم عادی را می‌کشند و تازه‌ مورد پشتیبانی مادی و معنوی و نظامی دولت ایران و بخشهایی از “روشنفکرهای” آن نیز هستند، می‌داشتند و شهرهای ایران را نیز غرق خون می‌کردند، حق می‌داشتند. ولی حق گفتن این ادعا را ندارند، چه‌ که‌ جنبش کردستان از جمله‌ از این حیث یکی از پاکترین جنبشهای ملی معاصر بوده‌ است. همین نیز نام کرد را نه‌ با خشونت‌گرایی ادعایی آقای جهانبگلو که‌ با آزادگی، حق‌طلبی و روشنگری عجین نموده‌ است. کم نبوده‌اند مردم پارسی‌زبان و آذری‌زبانی که‌ در صف جنبش کردستان رزمیده‌اند و هنوز با پاکترین و زیباترین کلام‌ از آن یاد می‌کنند. چنین پشتیبانی موجودیت و موضوعیت نمی‌داشت، چنانچه‌ جنبش کردستان چنین ترقیخواهانه‌ نمی‌بود.

آری، همین اواخر نیز که‌ حکومت جور و ستم اسلامی چندین فرزند فرزانه‌ی‌ کرد چون فرزاد کمانگر را اعدام نمود، احزاب کردستان مردم را به‌ اعتراضی کاملا مدنی در شمایل اعتصاب عمومی ‌ فراخواندند و این فراخوان به‌ شیوه‌ی وسیع و پرشور مورد استقبال قرار گرفت. اگر آنها “قبیله‌ای” می‌اندیشیدند و “چشم در برابر چشم” را تبلیغ می‌کردند، می‌بایست به‌ مردم می‌گفتند که‌ بروید طرفداران دولت را لت و پار کنید. آیــا چـنـیـن نـمـودنـد؟؟؟ آیا وجدان انسانی آقای جهانبگلو هنگام طرح اتهامات چنین شنیعی در عذاب نیست؟

١٣.   آقای جهانبگلو گله‌مند هستند که‌ چرا کردها خود را با “گفتمان دمکراسی” وفق نمی‌دهند! کدام “گفتمان دمکراسی”؟! وادیان و منادیان و مبلغان و مروجان این گفتمان در ایران کدام نیروها و شخصیتها هستند که‌ ما از آنها بی‌خبر مانده‌ایم؟ این گفتمان دمکراسی چیست که‌ تاکنون به‌ گوش ما نخورده‌ است؟ آری، شخصیتهای فرهیخته‌ای هستند در عرصه‌ی زبان و ادب فارسی، روزنامه‌نگاری و فرهنگ و سیاست که‌ پیوسته‌ مورد احترام مردم و احزاب کردستان بوده‌اند و آنها نیز از جانبداری ضمنی از کردستان دریغ نکرده‌اند و با نیک‌ترین کلام از کردستان سخن گفته‌اند. اما همین عزیزان اندک‌شمار نیز در ارتباط با دمکراسی از سیستم فکری منسجم و شفافی برخوردار نبوده‌اند، چه‌ رسد به‌ درک مطالبات ملی. دمکراسی‌خواهی عده‌ای دیگر نیز چنان صوری و سطحی است که‌ نمی‌شود درک معینی از آنها استنتاج و استخراج نمود. راقم این سطور معتقد است که‌ مردم ایران مطالبات دمکراتیک دارند و جنبش دمکراسی‌خواه‌ یک واقعیت انکارناپذیر است. این جنبش عمومی که‌ در مطالبات جدایی دین از دولت، آزادی مطبوعات، انتخابات آزاد، حقوق زنان و جوانان تداعی پیدا می‌کند، نه‌ تنها مورد پشتیبانی مردم کردستان بوده‌، بلکه‌ جنبش کردستان از پیشروان اولیه‌ی آن بشمار می‌رود. به‌ آقای جهانبگلو توصیه‌ می‌گردد، نگاهی به‌ برنامه‌های احزاب کردستان در چند دهه‌ی پیش بیاندازند، تا برایشان عیان شود، آنچه‌ که‌ امروز ایشان چون مردم نواحی مرکزی ایران کشف نموده‌اند، از نخستین و بدیهی‌ترین خواسته‌های مردم کردستان بوده‌ است. حال این کردستان است که‌ باید خود را با “گفتمان دمکراسی” وفق دهد؟!! باز آگاهانه‌ خطاب به‌ آقای جهانبگلو تکرار می‌کنم: درک خود از دمکراسی را برایمان معین سازید، تا ببینیم تا چه‌ اندازه‌ در گفتارتان جدی و ژرف‌نگر هستید. با حلواحلواگفتن که‌ دهن شیرین نمی‌شود. آقای جهانبگلو باید بعنوان فیلسوف بفرمائید که مؤلفه‌های دمکراسی از نظر شما‌ کدامها هستند، کدام سنخ و مدل از دمکراسی مورد نظر شما است و جایگاه‌ ملیتهای ایران در آن کجا خواهد بود. ما نیز مدل مورد نظر خود را طرح خواهیم نمود. این می‌شود دیسکورس. مگر اینکه‌ مقصود شما از “گفتمان” مونولوگ باشد. اگر نیست، بفرمائید که‌ آنچه‌ جنبش کردستان دهه‌هاست مطرح می‌سازد، با کدام اصل دمکراسی در تعارض است. آقای جهانبگلو، چنانچه‌ نگاهکی به‌ گفتمان دمکراسی جنبش کردستان می‌کردید، متوجه‌ می‌شدید که‌ این جنبش از بانیان نخستین آن بشمار می‌رود و این مدعیان دمکراسی‌خواه‌ هستند که‌ باید خود را با آن وفق دهند. اگر حال و حوصله‌ی تفحص در تاریخ را ندارید، دعوت می‌شوید نگاهی‌ به‌ چند گفتار از دکتر قاسملو و دکتر شرفکندی در مصاحبه‌ با چند نشریه‌ی ایرانی خارج از کشور (پژواک/راه ارانی/راه‌ آزادی) بیاندازید و بفرمائید که‌ آیا این عین گفتمان دمکراسی نیست.

١٤.   خواسته‌های مردم کردستان همواره‌ عمیقا دمکراتیک بوده‌اند. گناه‌ مردم کردستان تنها این بوده‌ که‌ اکثریت مردم و نخبگان سیاسی وقت ایران به‌ این درجه‌ از رشد و آگاهی نرسیده‌ بودند که‌ آن را درک کنند. نتیجتا همراهی با حکومت اسلامی را به‌ همراهی با این جنبش مردمی ترجیح دادند. شما کدام گروه‌ را غیر از لایه‌هایی از چپ رادیکال ـ آن هم با مقصود و منظور ایدئولوژیک خود و در ضدیت با حکومت اسلامی ـ می‌شناسید که‌ با این دمکراسی‌خواهی مردم کردستان همراهی و همدلی نموده‌ باشد؟ از ملی‌ ـ مذهبی ها چون بازرگان و فروهر و یزدی و صباغیان و …. گرفته‌ تا حزب توده‌ ایران و فدائیان اکثریت، از فیلسوفان لائیک تا “روشنفکران دینی” همه‌ شیفته‌ی خمینی به‌ شدت‌عقب‌مانده‌ و جنون‌گرفته و بنیانگزار حکومت خشونت‌گرا‌، فریفته‌ی “جمهوری اسلامی، نه‌ یک کلمه‌ زیاد، نه‌ یک کلمه‌ کم” وی شدند. (آیا می‌خواهید نقل‌قولهای مربوطه‌ی روشنفکران ایران آنزمان را برایتان ردیف کنیم؟) آری، سرمست از پیروزی “انقلاب اسلامی” دیگر نه‌ آزادیهای فردی برایشان معنی داشت و نه‌ آزادیهای سیاسی و احزاب، نه‌ حقوق زنان جانبداری داشت، نه‌ مطالبات ملی ـ دمکراتیک مثلا کردها. اما امروز دیربیدارشدگان مرکزنشین، کم‌اطلاع و بی‌اطلاع از تاریخ مبارزات دمکراتیک مناطق به‌ قول خودشان “حاشیه‌ای” ایران تازه‌ کلی هم طلبکار شده‌اند و کسی جز خود را “دمکرات” نمی‌دانند!!! این یکی از سرشتهای دیرپای ایرانیان بوده‌ است؛ اسلام‌شان ـ که‌ به‌ زور سرنیزه‌ به‌ آن روی آورده‌اند و اما این امرا چون بخشهای دیگر تاریخ خود به‌ “فراموشی” سپرده‌اند‌ ـ باید اسلامی‌تر از اسلام عربستان باشد، مارکسیسم‌شان مارکسیستی‌تر از مارکسیستهای آلمان و اکنون نیز دمکراسی‌خواهی‌شان “دمکراتیک‌تر” از دمکراسی کشورهای دمکراتیک! و اما اکنون به‌ این بپردازیم که‌ چرا مطالبات جنبش کردستان در جوهر خود عمیقا دمکراتیک هستند: دمکراسی یکی از شعارها و خواسته‌های استراتژیک احزاب کردستان بوده‌ است، چرا که‌ کردستان بیشترین سود ممکن را از دمکراسی خواهد برد. برعکس، کردستان از قربانیان نخست دیکتاتوری بوده‌ است. به‌ باور من درک مردم کردستان و احزاب آن از دمکراسی بسی ژرفتر از درک دمکراسی‌خواهان معاصر ایران است. اجزاء این دمکراسی از نظر نیروهای سیاسی کردستان تنها در مطبوعات آزاد، انتخابات آزاد و آزادی احزاب که‌ به‌ جای خود بسیار بااهمیتند، خلاصه‌ نمی‌شود، بلکه‌ دمکراتیزه‌کردن قدرت و ساختار سیاسی را نیز دربرمی‌گیرد. دمکراتیزه‌کردن ساختار سیاسی در جامعه‌ی وحشتناک متمرکز و متراکم ایران تنها از کانال تمرکززدایی و تراکم‌زدایی قدرت و تفکیک و تقسیم و توزیع صلاحیتهای سیاسی، بافت اداری، امنیتی و قضایی کشور می‌گذرد. بدون تغییر نظام سیاسی ایران در این راستا بروز پدیده‌هایی چون شاه‌ و خمینی و خامنه‌ای و در کل استبداد و دیکتاتوری امری اجتناب‌ناپذیر می‌باشد. تنها در پرتو یک تقسیم قوای عمودی، یعنی تقسیم اختیارات و صلاحیتها بین حکومت مشترک مرکزی  و حکومتهای ایالتی می‌توان دمکراسی واقعی و تقسیم افقی قوا (تقسیم و تفکیک سه‌ قوه‌) را تأمین نمود. از جمله‌ اینجاست که‌ مطالبات و مصالح ملیتهای ایران با منافع عمومی کل مردم ایران درهم‌تنیده‌ می‌شود. استقرار دمکراسی تسهیمی و تفاهمی که‌ فدرالیسم نام دارد، از استقرار دیکتاتوری جلوگیری خواهد نمود و این خود به‌ سود مناطق مرکزی ایران نیز می‌باشد. برعکس آن، هیچ قوم و ملتی آزاد نخواهد بود، چنانچه‌ اقوام و ملتهای دیگر را در اسارت خود داشته‌ باشد، هیچ “اکثریتی” (اسمی یا واقعی) در جامعه‌ آزاد نخواهد بود، چنانچه‌ “اقلیتهای”  (اسمی یا واقعی) آن جامعه‌ مورد تبعیض قرار گیرند. واقعیتی انکارناپذیر است که‌ در ایران شووینیسم حاکم است. این شووینیسم ملی (“قومی”) است، دینی است، مذهبی است، جنسیتی است و سیاسی. به‌ ویژه‌ نمی‌توان از استبداد سیاسی بدون خلاصی از شووینیسم ملی رهایی یافت. برعکس آن هم صادق است. لذا دمکراسی بدون تحقق حق تعیین سرنوشت ملیتهای ایران فریب و سرابی بیش نیست. وجه‌ داخلی و حداقل تحقق این حق از طریق ذیل دستیافتنی‌ است: استانهای کنونی ایران که‌ اگر اشتباه‌ نکنم، تعداد آنها امروز ٣١ مورد است، به‌ خواست و اراده‌ی مردم ساکن آنها کاهش یابد، مرزهای برخی از استانها برداشته‌ شود و سیستم استانی ایالتی گردد. هر ایالت حق اداره‌ی امور داخلی خود را داشته‌ باشد به‌ انضمام پارلمان ایالتی، حکومت ایالتی، قوه‌ی قضائیه‌ی ایالتی و دستگاه‌ امنیت ایالتی. از مجموع نمایندگان ایالتها در مرکز ارگانی انتخابی داشته‌ باشیم که‌ بر کار دولت مرکزی نظارت کند و در پروسه‌ی قانونگذاری مشارکت داده‌ شود. مردم ایران در کنار پارلمانهای ایالتی خود همچنین پارلمان فدرال را برخواهند گزید که‌ از درون آن حکومت مرکزی فدرال شکل خواهد گرفت که اداره‌ی‌ مهمترین امور مشترک کشور در حوزه‌ی اختیارات وی خواهد بود. به‌ ویژه‌ فرهنگ باید منحصرا در حوزه‌ی اختیارات ایالتها باشد.  مکانیسمها و ارگانهایی نیز خواهیم داشت که‌ وظیفه‌ی همگرایی فدرال و هماهنگ‌کردن امور ایالتی در سطح کشوری و یاری‌رساندن به‌ ایالتهای بی‌بضاعت را برعهده‌ خواهد داشت. کل ارگانهای فدرال ـ چون به‌ همه‌ی مردم ایران تعلق دارند ـ در سطح کشور توزیع خواهند شد. فدرالیزه‌ کردن ساختار سیاسی و اقتصادی و فرهنگی در سطح ایالتی نیز صورت خواهد گرفت. این تقریبا کل ماجراست. آیا این ساختار که‌ کردستان بیش از ٦ دهه‌ است مطالبه‌ می‌کند، کاملا دمکراتیک و در انطباق کامل با مصالح عمومی کل مردم ایران نیز نیست؟

١٥.   کردها در تاریخ مبارزاتی خود همواره‌ تلاش نموده‌اند که‌ به‌ خواسته‌های برحق خود از راههای مدنی دست یابند. شاهد این مدعا هم مذاکرات سمکو با رضاخان، قاضی محمد با قوام، هئیت نمایندگی کرد و نهایتا دکتر قاسملو با دولت جمهوری اسلامی می‌باشد که‌ از نتیجه‌اش همگان باخبریم. [توجه‌ کنید که‌ رهبران حزب دمکرات کردستان عراق و اتحادیه‌ی میهنی کردستان عراق برای نیل به‌ توافقی از راه‌ مذاکره‌ به‌ روبوسی صدام حسین جانی هم رفتند. همین حزب کارگران کردستان ترکبه نیز که‌‌ به‌ ظاهر آشتی‌ناپذیر می‌نماید، دهها بار آتش‌بس یک‌طرفه‌ برقرار نموده‌ و صدها بار اعلام نموده‌ که‌ حاضر است با دولت ترکیه‌ برای رفع معضل گفتگو کند. آقای جهانبگلو نباید از نتایج همه‌ی آنها به‌کلی بی‌خبر مانده‌ باشد. این امر همانطور که‌ ذکرش رفت، در کردستان ایران نیز با شدت و غلظت بیشتری صادق بوده‌. است] کافی است به‌ یکی از سخنرانی‌های دکتر قاسملو که‌ در مقابل دسته‌ای از پیشمرگان کرد ایراد نموده‌ توجه‌ کنیم. وی رهبری یک جنبش عظیم و یک جنگ نابرابر را با اهریمن زمان برعهده‌ داشت، با این وصف در کمال متانت و آشتی‌جویی حتی در ارتباط با حکومت مرکزی ایران سخن می‌گفت. احزاب کردستان بلاوقفه‌ تأکید نموده‌اند که‌ جنگ به‌ آنها تحمیل شده‌ است و جمهوری اسلامی راهی جز تسلیم یا ادامه‌ی مبارزه‌ به‌ این شیوه‌ را در مقابل آنها نگذاشته‌ است و طبیعی است که‌ مغلوب و مرعوب جور و ستم و سرکوب حکومتی نخواهند شد، اما هرآینه‌ فرصتی دست دهد و امکان مبارزه‌ی مدنی موجود باشد، به‌ این سبک از مبارزه‌ بطور علنی رویی خواهند آورد. البته‌ توجه‌ داشته‌ باشیم که‌ بخش بزرگی از فعالان مدنی و حقوق بشری کردستان همین راه‌ مبارزه‌ را برای خود برگزیده‌اند، اما با این وصف به‌ شدت محدود و بخشا سرکوب می‌‌شوند و برخی از آنها دیر یا زود به‌ صف همین احزاب می‌پیوندند. یعنی حکومت اسلامی ایران با ماهیت و عملکرد خشونت‌بار و خشونت‌زای خود نه‌ تنها نیروهای سیاسی را به‌ سوی یک مبارزه‌ و رقابت آزاد و سالم سیاسی سوق نمی‌دهد، بلکه‌ آنانی نیز که‌ با تحمل بیشترین تحدیدات و تهدیدات ابتدا راه‌ پرمخاطره‌ی مبارزه‌ی مدنی را می‌روند، دست آخر به‌ صف آنانی خواهند پیوست که‌ معتقدند در چهارچوب این رژیم هیچ فعالیت مدنی برای حقوق مردم کردستان ممکن نیست.

رنسانس نیوز: آقای جهانبگلو در توضیح خشونت‌پرهیزی و خلق فرهنگ تساهل بە مبارزاتی کە گاندی، ماندلا و مارتین لوتر کینگ انجام دادەاند اشارە میکند. بە نظر شما تا چە حد میتوان نوع برخوردی کە کشورهای طرف درگیر با جنبشهای اعتراضی در هند،آفریقای جنوبی و آمریکا داشتەاند  را با برخورد سیستمهای سیاسی کە در بخشهای مختلف کردستان حاکمیت داشتەاند مطابقت داد؟ و آفرینش گاندی از نوع کردی، آنگونە کە جهانبگلو میگوید تا چە حد عملی است؟.

نــاصــر ایــرانــپــور:

می‌گویند که‌ هر حکومتی به‌ نوعی اپوزیسیون خود را نیز می‌سازد. این را شاید بتوان تا اندازه‌ی زیادی پذیرفت. ببینید، برای جنگ حداقل دو نیرو لازم است. این امر اما به‌ همان اندازه‌ برای صلح نیز صدق می‌کند؛ چنانچه‌ تنها یکی از این دو طرف ابزاری غیر از خشونت در شکل اعمال سرکوب فیزیکی، زندان و شکنجه‌ و اعدام و یورش نظامی نشناسد، دیر یا زود خشونت متقابل را خلق خواهد کرد. این امر در هر چهار پارچه‌ی کردستان در طول تاریخ صادق بوده‌، چرا که‌ هر چهار حاکمیتی که‌ به‌ زور سر نیزه‌ اقتدار خود را بر مردم کردستان تحمیل نموده‌اند، خود اسیر خشونت بوده‌اند. بنابراین سخن گفتن یک‌جانبه‌ از وجود خشونت در کردستان و انداختن گناه‌ “ناکامی” جنبش کردستان گردن خشونت طرف کردی، نه‌ عینی است و نه‌ علمی. کردستان در خلاء عمل نکرده‌ است و نمی‌کند. خشونت کردستان ـ تازه‌ اگر نام خشونت را بتوان بر آن نهاد که‌ من شک جدی دارم ـ خشونت صرف نیست، بلکه‌ خشونت‌متقابل است؛ خشونت بردگان و تهیدستان و مظلومان است و طبق هیچ مکتب انسانی و حتی پاسیفیستی بطور یک‌جانبه‌ قابل سرزنش و محکومیت نیست. در ضمن غلظت خشونت حکومتهای مستبد و دیکتاتور و تمامیتگرا و مرتجع و تبعیض‌گرا ارتباط سببی و الزامی و مستقیم با “مبارزه‌ی” مسلحانه‌ و در واقع دفاع مسلحانه‌  ـ که‌ من الزاما موافق آن نیستم و بارها در نقد و رد آن نوشته‌ام ـ ندارد؛ میزان اعمال خشونت حکومت اسلامی ایران بر علیه‌ مردم و نیروهایی که‌ نه‌ تنها معتقد به‌ اعمال خشونت نبوده‌اند، بلکه‌ به‌ نوعی در جبهه‌ی ایدئولوژیک رژیم قرار داشته‌اند و حتی بخشا جزو بنیانگزاران آن بوده‌اند، کمتر از خشونت اعمال شده‌ در کردستان نبوده‌ است. برای نمونه‌ قتل فجیع فروهرها و شخصیتهای دیگر را دیگر نمی‌توان به‌ اعمال خشونت از سوی معارضین نسبت داد. لذا آنچه‌ که‌ حکومت را بر علیه‌ مردم کردستان برمی‌انگیزاند، نه‌ دفاع مسلحانه‌ی چند پیشمرگ کرد، که‌ قبل از هر چیز مکتب تبعیض‌گرایانه‌ی ارتجاعی شووینیسم می‌باشد. خشونت متقابل نیروهای کردی بر علیه‌ نیروهای دولتی سرکوبگر نیز بیشتر واکنشی است که‌ بخش اعظم آن پرهیزناپذیر و یا خودجوش بوده‌ است. در ارتباط با سه‌ نمونه‌ی هند و آفریقای جنوبی و آمریکا نیز نباید از یاد برد که‌ عدم خشونت مردم هند بدون همراهی دولت بریتانیا ممکن نمی‌شد؛ آیا اگر تظاهراتهای مردم هند از سوی انگلستان به‌ خون غلطانده‌ می‌شد (همانطور که‌ در کردستان چندین بار اتفاق افتاد)، اگر در آنجا شهرهای مسکونی به‌ توپ و تانک و هلکوپتر ویران و مردم قتل عام می‌شدند (آنطور که‌ در سنندج و مهاباد و بانه‌ و مریوان، … اتفاق افتاد)، مردم هند نیز دست روی دست می‌گذاشتند و آرام می‌ماندند؟! مثال آفریقای جنوبی نیز بسیار بسیار نابجاست: اولا جنبش ضدآپارتاید آفریقای جنوبی مطلقا بدون خشونت نبود و مبارزه‌ی مسلحانه‌ بخشی از جنبش را تشکیل می‌داد، دوما اگر ماندلا در محاکمات جانورانی چون خلخالی و گیلانی اعدام می‌‌شد، از وی هم امروز سخنی در میان نمی‌بود و مانند هزاران هزار مبارز گمنام دیگر گمنام می‌ماند. لذا رویکرد دولت نژادپرست آفریقای جنوبی به‌ نوعی از ماندلا ماندلا ساخت. اما می‌بینیم که‌ چه‌ بر سر مبارزان کرد در ایران، عراق، ترکیه‌ و سوریه‌ می‌آورند. در ارتباط با آمریکا نیز وضع طور دیگری نبوده‌: اولا مبارزه‌ی سیاهپوستان آمریکا خالی از خشونت نبوده‌ است، دوما مارتین لوتر کینگ را آمریکا (به‌ انضمام سفیدپوستان آن) مارتین لوتر کینگ نمود. اگر آمریکا از همان ابتدا وی را زندانی و شکنجه‌ و اعدام و ترور می‌نمود، ما امروز دیگر نامی از وی نمی‌شنیدیم. از نظر من کسانی چون قاضی محمد و قاسملو چیزی از گاندی و ماندلا و مارتین لوترکینگ کمتر نداشته‌اند. مشکل نه‌ خود آنها، که‌ حکومتهای وابسته‌ و مستبد پیش و پس از انقلاب بوده‌اند.

رنسانس نیوز: میدانیم کە جنبش کردستان در طول تاریخ مبارزاتی خود متحمل هزینەهای هنگفتی شدە است. در سطح چند شهر ایران نیز بعد از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری معترضان بە شدت سرکوب و قلع و قمع  شدند. با توجە بە فضای بە شدت امنیتی در ایران راهکار عملی برای وارد شدن بە حوزە فعالیتهای مدنی،سیاسی و حقوق بشری در ایران چیست؟

نــاصــر ایــرانــپــور:

درست می‌فرمائید، مردم کردستان متحمل هزینه‌های هنگفتی شده‌اند. اما از یاد نبریم که‌ اولا کردستان راه‌ دیگری نداشت و دوم اینکه‌ اگر چنین نمی‌نمود، آسیبهای بازهم بیشتری متوجه‌ کردستان می‌شد. اجازه‌ بفرمائید نقل قولی را از یکی از مصاحبه‌های دیگرم بیاورم: “دفاع مسلحانه‌ در کردستان در زمان و شرایط معینی صورت گرفته‌ است و ضمن تبعات و عواقب منفی چند کارکرد مثبت نیز داشته‌ است: ایستادگی و مقاومت در کردستان را به‌ یک اصل و فرهنگ تبدیل نمود؛ مانع حل و آسیمیله‌‌شدن مردم در فرهنگ تحمیلی و ارتجاعی حکومت اسلامی شد؛ رژیم را بخاطر وحشتش از پیوستن مردم به‌ جنبش مسلحانه‌ تا حدی از اعمال بربریت بیشتر بر علیه‌ مردم کردستان برحذر داشته‌ است؛ عملاً منجر به‌ این گردید که‌ دامنة اعزام جوانان کرد به‌‌ مسلخگاه‌ جنگ هشت سالة ایران و عراق محدود گردد؛ باعث شناخت بیش از پیش مردم از ماهیت رژیم شد؛ اعتباری نازدودنی برای مردم آزادة کردستان در میان مردم مابقی ایران بوجود آورد و غیره‌. علی‌الخصوص نباید از یاد ببریم که‌ احزاب کردستانی جریاناتی صرفاً اپوزیسیونی نیستند، بلکه‌ ملتی تحت ستم ملی را نمایندگی می‌کنند و عملاً بخش و یا بازوی رزمی آن می‌باشند. لذا دفاع مسلحانه‌ی آنها مضمون و ماهیتی دیگر می‌‌یابد. ” با همه‌ی این احوال بر آن بوده‌ام که‌ ما باید مبارزه‌ی مدنی را به‌ رژیم خشونت‌طلب تحمیل کنیم. طبیعتا این سبک مبارزه‌ نیز بدون هزینه‌ نخواهد بود. اکثریت قریب به‌ اتفاق اعدامی‌های سالهای اخیر ارتباط به‌ دفاع مسلحانه‌ نداشته‌ و یا فعالان اعدام شده‌ در آن مشارکت ننموده‌ بودند. اما اینکه‌ آیا من راهکار مشخص را برای ورود به‌ فعالیتهای مدنی توصیه‌ می‌کنم، باید عرض کنم که‌ پاسخ منفی است. فعالین جسور و آگاه‌ داخل ایران نیازی به‌ نسخه‌های انسانهایی چون من خارج از کشوری ندارند. آنها راه‌ خود را پیدا خواهند کرد، کمااینکه‌ تاکنون چنین بوده‌. آری صحیح است، فضا به‌ قول شما بشدت “امنیتی” شده‌ است، اما رژیم قادر به‌ بستن هر منفذی نیست. برای نمونه‌ حماسه‌ای که‌‌ مردم کردستان با شرکت در اعتصاب سراسری خود به‌ دعوت احزاب سیاسی کردستان آفریدند، خود مدنی‌ترین شکل مبارزه‌ است. هنر این است که‌ این شکل از مبارزه‌ی منسجم مدنی به‌ بخشهای دیگر ایران نیز برده‌ شود. در ضمن در سالهای اخیر شاهد تأسیس تشکلهای مدنی متفاوت مردم کردستان، حتی در سطح تهران و شهرهای دیگر بوده‌ایم. گسترش آنها تنها به‌ سود جنبش ملی ـ دمکراتیک کردستان خواهد بود. مهم این است که‌ تلاش شود، از برخوردهای فیزیکی در کردستان با حکومتیان پرهیز شود. البته‌ متأسفانه‌ قهر بطور مطلق اجتناب‌ناپذیر نیست و حکومتها در جاهایی موفق می‌شوند، آن را به‌ طرف مقابل (مردم و سازمانهای سیاسی) تحمیل کنند. این امر در مورد جمهوری اسلامی با شدت باز هم بیشتری صدق می‌کند. این حکومت صرفا با مبارزه‌ی مدنی استحاله‌ نخواهد یافت و با این ابزار هم برچیده نخواهد شد. شکست چند سال پیش جنبش اصلاحات و سرکوب خونین جنبش دمکراسی‌خواهی اخیر این را برای بار چندم به‌ مردم ایران نشان داد. از هم اکنون می‌توان گمانه‌زنی کرد که‌ اعمال خشونت دولتی و خشونت متقابل مردمی به‌ همراه‌ اعمال زور از خارج از محتمل‌ترین گزینه‌ها خواهد بود. و این قبل از هرچیز با خشونت‌مداری حاکمان ایران ارتباط دارد. لذا خطابه‌ی خشونت‌پرهیزی در درجه‌ی نخست باید رو به‌ آنان باشد و نه‌ به‌ حکومت‌شوندگان، رو به‌ خشونت‌گرایان باشد و نه‌ به‌ قربانیان خشونت.

داونلود این مطلب

لینک مصاحبه‌ی آقای رامین جهانبگلو:

http://zamaaneh.com/special/2010/09/post_1358.html

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.