اشاره:
در ماهها و سالهای اخیر بین روشنفكرانِ بیشتر غیر متشكل و مستقل كُرد، به ویژه در کردستان عراق، بحث جدیدی پیرامون ضرورت یا عدم ضرورت طرح استقلال چون آماج و استراتژی اصلی كُرد درگرفته كه بر پارههای دیگر کردستان نیز بیتأثیر نبوده است. این امر حتی در مطبوعات كُردی داخلی ایران نیز با عنایت به تحولات عراق و رفراندومی كه در آن خطه برگزار گردید، كموبیش بازتاب یافته است. در خارج از كشور نیز جمع «هاودهنگ» كه در راه نزدیكی نیروها و شخصیتهای سیاسی کردستان ایران فعالیت خود را چندی پیش آغاز نموده است، جلسهای را در ٢٢ آوریل ٢٠٠٦ تحت عنوان «کردستان: فدرالیسم یا استقلال» در شهر كلن ـ آلمان برگزار نمود كه از من نیز بعنوان یك فرد مستقل و كسی كه اینجا و آنجا مطلبی را حول فدرالیسم نوشته یا ترجمه نمودهام، برای شركت در آن دعوت بعمل آورد.
در آنجا من تلاش نمودم استدلال كنم كه «فدرالیسم یا استقلال» علیالقاعده باید مسألة ثانوی ما باشد. آنچه كه باید برای ما اولویت داشته باشد، آن نظام سیاسی ـ اجتماعی است كه ما میخواهیم در کردستان آینده ایجاد نمائیم، آنهم صرف نظر از ماندن یا نماندن در آن مجموعة كشوری كه در حال حاضر در آن زندگی میكنیم. به این معنی كه اگر آماجها و آرزوهایی ما در یك نظام فدرال قابل دستیابی باشند، ما هیچ ضرورتی به طرح خواست استقلال نداریم. برعكس این استدلال هم صادق است؛ كدام یك از ما حاضریم در یك كشور زندگی كنیم كه نظام سیاسی آن بر اساس «تك ملت ـ تك دولت»، ناسیونالیسم و شووینیسم و تبعیضات متعدد ملی، قومی، فرهنگی، اقتصادی، … بنا شده باشد؟ بنابراین نه ماندن در چهارچوب این كشورها و تن دادن به تمامیت ارضی آنها به هر قیمتی و تحت هر شرایطی باید مورد پذیرش ما باشد و نه خارج شدن از آن و تشكیل دولت کردستان. در هر حال من دستیابی به برابری حقوقی در همة عرصههای برشمرده را در یك نظام دمكراتیك و فدرال در ایران قابل تحقق میدانم.لذا فدرالیسم را به دلایل بسیار به گزینههای دیگر ترجیح میدهم و سعادت كُرد و کردستان را در ماندن در ایران میبینم.
آنچه پیشرو دارید، مطلبی است كه من آن را برای قرائت در جلسة مذكور آمده نموده بودم، اما بدلیل كمی وقت تنها بخشهایی از آن را بصورت بحث آزاد و دیالوگ طرح نمودم و نسخههایی از شكل مكتوب آن را در اختیار حاضران علاقمند گذاشتم.
عنوان سمینار
عنوان سمینار («کردستان: فدرالیسم یا استقلال»)را اشتباه میدانم، چرا كه ممكن است این تصور اشتباه را در ذهن تداعی كند كه ما تنها این دو راه را داریم؛ بین این دو تعارض است و ما ناچاریم این یا آن را برگزینیم؛ مشخص است كه حیطة عملی کردن استقلال كجاست (کردستان ایران، عراق، تركیه، سوریه؟)؛ میزان عملی شدن این دو یكسان است و تنها مانده كه ما از میان اینها یكی را برگزینیم! لذا من عنوان و موضوع «شیوهها و راههای تحقق حق تعیین سرنوشت، مضمون، شرایط و لوازم آن» را اساسیتر و به همین اعتبار مناسبتر میدانم.
هدف ‘غایی: فدرالیسم یا استقلال
طرح مسئله به این شیوه به اعتقاد من نادرست است، چرا كه ماندن یا نماندن در چهارچوب كشورهایی كه كُرد در آن زندگی میكند، باید مسئلة ثانوی ما باشد. به این معنی كه نباید راه حل جدایی و تشكیل دولت مستقل كُرد را ترجیح دهیم و به شعار عاجل خود تبدیل نمائیم، در ضمن آنكه باید آن را حق طبیعی خود بدانیم. معالوصف باید بهرهگیری از این حق را تنها زمانی در دستور خود قرار دهیم كه خواستهای ما در چهارچوب یك كشور فدرال و دمكراتیك تحقق نیابند. بنابراین، این مضمون خواستهای ما و نوع ساختار سیاسی مطلوب ما در کردستان است كه باید برای ما اهمیت درجه نخست داشته باشند. باید با صراحت تمام تأكید شود كه هدف ما گرفتن هیچ امتیازی از یا به نسبت هیچ ملتی نیست، بلكه
١. رفع ستم ملی و نابرابریهای بیشمار موجود،
٢. دستیابی به امكانات و مكانیسمهای پیشرفت همهجانبة کردستان،
٣. برقراری عدالت اجتماعی، فرهنگی، زبانی، جنسی در کردستان و
٤. تأمین آزادی ودمكراسی
میباشد.
شیوة تحقق خواستهای فوق
این كار از طریق دستیابی به استقلال عمل داخلی در کردستان در كشور فدرال، غیرمیلیتاریزه کردن تمامی آن، تشكیل و تضمین استقلال قوه سه گانة مقننه، قضائیه، اجرائیه در کردستان، ایالتی کردن كامل ارگانهای انتظامی و امنیتی، برخورداری از منابع مالی كافی با عنایت به الف) درجة عقبماندگی و ب) نفوس آن، جدایی كامل دین و ایدئولوژی از سیاست و سكولاریزه کردن بافت دولتی، مضامین دروس نظام آموزشی و حقوق قضایی (كیفری، مدنی، اداری، كاری)، رسمیت یافتن زبان كُردی در همة عرصة كشور و در اختیار قرار دادن امكانات آموزش زبان مادری كُردی در خارج از کردستان، تضمین خودمختاری و فدرالیسم در قانون اساسی، تضمین سازمانهای بینالمللی برای مصون ماندن از تهاجم احتمالی دولت مركزی، مشاركت در كابینة دولتی و ارگانهای فدرال (وزارتخانهها، ادارات فدرال، سفارتخانهها) به نسبت جمعیت، برخورداری از حق وتو در ارگان مشترك ایالتها در سطح فدرال، برخورداری از ارگانهای دولتی سراسری فدرال در منطقة کردستان، تضمین استقلال و از انحصار دولت در آوردن رسانههای همگانی و بازسازی نوین آن بر اساس ایالتها و دادههای اتنیكی، تضمین برابری زن و مرد، …
آری، تحقق و تضمین این اصول است كه باید برای ما اولویت و ارجعیت داشته باشد، و نه ماندن یا خارج شدن از مجموعة كشوری موجود. به عبارتی دیگر تحققپذیری این اصول از نظر من باید شرط ماندن ما در این كشورها باشد.
به منظور تفهیم این رویکرد شاید بهتر باشد كه همزیستی و حیات مشترك ملیتها را با همزیستی زوجین و ادامة زندگی مشترك زن و مرد مقایسه كنیم. در اكثر سندهای ازدواج امروزی شرایط ادامة زندگی زناشوئی و در عین حال شرایط طلاق برای طرفین قید گردیده است. شعار «فدرالیسم یا استقلال» را چون «ازدواج یا طلاق» میدانم: زندگی به ما میآموزد كه نه تشكیل زندگی مشترك و یا ادامة آن بدون قول و قرار و شرایط لازم ممكن است و نه جدایی. بنابراین نه نفس ادامة همزیستی به خودی خود درست است و نه پایان دادن به آن. در شرایطی این درست است و در شرایطی دیگر آن.
به بیانی دیگر طرح شعار فدرالیسم یا استقلال منوط به پاسخ قطعی به پرسشهای اساسی ذیل است: در نظام سیاسی آینده تا چه اندازه ستم ملی رفع خواهد گردید؛ تا چه اندازه خواهیم توانست در مورد سرنوشت سیاسی خودمان در کردستان تصمیم بگیریم و نظام سیاسی کردستان را خود سازماندهی و ساماندهی كنیم؛ تا چه اندازه در تصمیمگیریهای دولت مركزی و به ویژه در قانونگذاری مجلس فدرال سهیم خواهیم بود؛ چه حق وتویی خواهیم داشت؛ از چه امكانات مالی برخوردار خواهیم بود؛ چه ارگانی، با چه بافت و مكانیسمی، در مورد اختلافات دولت فدرال و دولتهای ایالتی داوری خواهد کرد؛ چه نقشی ارتش و نیروهای امنیتی خواهند شد (در چنین حالتی طرفدار این هستم كه برای انحلال كامل ارتش فعالیت كنیم و در مقابل از برخورداری از نیروهای منظم پیشمرگ صرفنظر كنیم). پاسخ مقتضی را دست آخر خود مردم در یك رفراندوم به آن خواهند داد.
اما تا آن زمان چه باید كرد:
تئوریزه کردن جنبش ملی كُرد (هویت ملی، ملت، ستم ملی، شعور و آگاهی ملی، جنبش ملی، …)؛ پیشبرد و تكامل پروسة ملتسازی کرد (بر اساس اصول دمكراتیك و ترقیخواهانه و در درجة اول رو به داخل، كمتر رو به خارج از کردستان (چرا كه کرد هیچگاه موجودیت خود را در ضدیت و نابودی دیگران تعریف نکرده و نخواهد کرد)؛ تدوین پلاتفرم سیاسی كُرد، شامل خواستها و اهداف و منافع كوتاه مدت و دراز مدت آن بر اساس دادهها و نتایج بدست آمده از پژوهشهای زیربنایی و تئوریكی؛ تعیین شعارهای روز بر اساس این برنامه؛ تشكیل یك ائتلاف کردستانی برای دنبال كردن و عملی ساختن این اصول و شعارها؛ تشكیل اثتلاف در سطح كشوری در چهارچوب منافع، اهداف و خواستهای كُرد («جبهة دمكراسی و فدرالیسم»).
آری، در یك كلام، هم عَلَم كردن شعار و خواست استقلال را اشتباه میدانم و هم پذیرش پیششرط «تمامیت ارضی كشور» را. هیچكدام از اینها نباید تقدسی در بین ما داشته باشد. این امر خارج از صداقت كلام و صراحت لهجة ما به چندین دلیل ضرورت دارد.
الف) رد اصل «رعایت بین قید و شرط تمامیت ارضی» در دیپلماسی داخلی و خارجی باید به دلایل ذیل صورت گیرد:
١. از ابتدا زیر هیچ تعهد الزامآوری را امضاء ننمودهایم كه بعداً متهم به زیر پا گذاشتن آن بشویم؛
٢. طرف مقابل ما، حتی آن بخش كه گرایشات ناسیونالیستی دارد، برای جلوگیری از دنبال كردن خواست استقلال توسط ما بیشترین عقبنشینیها را در مقابل خواستهای ما خواهد نمود؛
٣. تأكیدی دوباره به قائم به ذات بودن ما، شعور و آگاهی جمعی و ملی ما و خط بطلانی بر این رویه و منش تاكنونی خواهد بود كه آنها اصلند و ما فرع. اكنون دیگر آنها هستند كه در حالت تدافعی قرار خواهند گرفت و باید برای ما ثابت كنند كه برتریطلب و ناسیونالیست و شووینیست نیستند و برای دیگر ملیتها همان حقوق شهروندی و ملی قائل هستند كه برای خود قائلند.
٤. ما با این استراتژی «اتهام» تجزیهطلبی را به «حق ملی» و بدین ترتیب آن را به ضد خود تبدیل میكنیم.
ب) و اما طرح خواست استقلال کردستان به مثابة تنها راه رهایی نیز به دلایل ذیل نادرست میباشد:
١) دشوارتر و پرهزینهتر بودن تحقق استقلال به نسبت فدرالیسم:این دشواریها هم منشأ داخلی دارند و هم خارجی، چرا كه: اولاً پیششرط تشكیل دولت ملی در شرایط امروز قبل از هر چیز وجود یك كیان و آگاهی ملی ژرف به مثابة منبع و تكیهگاه آن دولت میباشد. این كیان و شعور ملی را من در كردستان میبینم، اما آنرا نه از لحاظ كیفی و ژرفش آن و نه از لحاظ كمی و وسعت آن برای تشكیل یك دولت ملی و حتی طرح شعار آن كافی نمیدانم. دوماً مخصوصاً مشكلات دولت اقلیمی کردستان عراق باید برایمان اثبات نموده باشد كه هر دولتی به حداقلی از منابع مالی نیازمند است كه اساسیترین مایحتاج عمومی مردم را تأمین نماید. این ننگ نیست اقرار كنیم كه شرایط معیشتی مردم کردستان عراق (برق، آب آشامیدنی، فضلاب، تورم، وضعیت آموزشی و غیره) بیش از یك دهه و نیم قدرتگیری نیروهای سیاسی كُرد اسفناكتر از زمان صدام دیكتاتور میباشد. این امر قبل از اینكه گناه پیشروان سیاسی كُرد باشد، ریشه در نبود منابع مالی كافی دارد. صراحتاً بگویم كه من معتقد نیستم كه کردستان ایران، تركیه، سوریه و حتی عراق در عرض ٥٠سال آینده شرایط استقلال مالی خود را داشته باشد. بدین ترتیب ما در صورت تحقق دولت ملی در همین امروز، آنها را از پیشرفت و سعادت و عدالت در پنج دهة آینده محروم ساختهایم. و این نمیتواند آرزو و آماج ما بوده باشد. سوماً تحقق امر استقلال کردستان یا به سبب پذیرش آن از طرف مقابل ممكن است و یا به سبب سنگینی آرایش نیروها به سود ما. درحالیكه هیچكدام از این دو شرط در حال حاضر مهیا نیست. حتی در صورت ضعف دولت مركزی، دولتهای فاشیستی منطقه به ویژه تركیه و ملیتهای دوروبر ما به هر وسیلهای كه شده از این امر جلوگیری بعمل میآورند. چهارماً شرایط بینالمللی نیز به سود ما نیست. لذا هیچ روزنهای برای تحقق آن در شرایط فعلی وجود ندارد. و همة اینها یعنی غیرعملی بودن آن در شرایط امروز کردستان، منطقه و جهان. یادآوری این واقعیت بدیهی شاید چندان ضروری نباشد كه سیاست هنر طرح ایدهآلترین آرزوها نیست، بلكه هنر بهرهگیری از امكانات موجود در راستای حركت به سوی ایدهآلها و آماجهای بزرگ است، حتی اگر این امكانات اندك باشند و گامها آهسته. لذا هنر واقعی سیاستمدارن رساندن مردم بر سر مقصود با كمترین هزینة جانی و مالی ممكن است.
٢) امكان رفع ستم ملی در فدرالیسم: دستهای از صاحبنظران طرح خواست استقلال را به این امر برمیگردانند كه رفع ستم ملی در فدرالیسم ممكن نیست. به اعتقاد من، این برداشت اشتباه است. هیچكدام از ملیتهای داخل سویس، اسپانیا و كانادا تحت ستم ملی قرار نمیگیرند. اگر در كانادا یا اسپانیا با این وجود نیروهای سیاسی وجود دارند كه خواهان استقلال هستند، الزاماً این امر نباید ارتباطی به ستم ملی داشته باشد. اگر دو یا چند ملیت نخواهند در چهارچوب یك نظام سیاسی واحد زندگی كنند، الزاماً نشانة این نیست كه یكی یا بخشی از آنها سركوب شدهاند. اتفاقاً برعكس، ممكن است اتفاق بیافتاد كه ملیتی به دلیل اینكه وضعیت اقتصادی و مالی بهتری دارد و نخواهد ملیت دیگری را از آن بهرمند سازد، و یا تمایزات اتنیكی و مذهبی آنها چنان عمیق باشند كه همزیستی صلحآمیز آنها دشوار گردد، آنها بخواهند از هم جدا شوند. در این بخش شاید لازم باشد تعریفی از ستم ملی ارائه كنیم و نشان دهیم كه از نظر ما مؤلفهها و نشانهها و نمودهای ستم ملی كدامند. آیا اگر مردم ما در یك انتخابات كاملاً آزاد و دمكراتیك رأی موافق به قراردادی بدهند كه نیروهای پیشرو ملتمان با نمایندگان سیاسی ملیتهای دیگر بستهاند، باز مورد ستم و سركوب ملی قرار گرفتهایم؟ آیا این همان حق تعیین سرنوشتی كه مردم ما برای آن مبارزه کرده است نیست؟
٣) مفید نبودن الزامی استقلال و دولت ملی: به تجربة دولتهای ملی امروز توجه كنیم. حتی نیرومندترین آنها در جهان گلوبالیزه و به هم پیوسته و تك اقتصادی قدرت رویارویی با مسائل بزرگ جهان را ندارند، لذا متحد میشوند، از ناسیونالیسم روزبروز بیشتر دوری میجویند، مرزها را بین خود برمیدارند، بازار مشترك ایجاد میكنند، نظام حقوقی و سیاسی مشترك ایجاد میكنند، ارتش مشترك تشكیل میدهند، یك سیاست خارجی مشترك را دنبال میكنند، ارگانهای قانونگذاری و قضایی مشترك بوجود میآورند،…، آنهم بعد از این همه جنگ و ستیز با هم. آیا ما باید به هر قیمتی، خارج از عملی بودن یا نبودن آن، تجربة تشكیل دولت ملی را كسب كنیم، تا بعد به این نتیجه برسیم كه درستتر آن است كه در هم جذب و ادغام شویم و اتحادیة خلقهای آسیا را بوجود آوریم. آیا تحقق این حق از هم اكنون و از سكوی فدرالیسم میسرتر نیست؟)
٤) قابل قبولتر بودن خواست فدرالیسم به نسبت استقلال دولتی، آنهم هم در سطح داخلی و هم در عرصة بینالمللی؛ خواست فدرالیسم جبهة ما را به نسبت استقلال نیرومندتر خواهد نمود، جبهة ارتجاع را به انشقاق خواهد كشاند، ملیتهای دیگری را هم در تعارض با حاكمیت مركزی به میدان خواهد آورد،…
٥) سهلتر بودن پیگیری خواست استقلال از سكوی فدرالیسم (در صورت عدم تحقق خواستهای فوق): به دلیل مشخصتر شدن مرزها، تضعیف دولت مركزی به نسبت قبل، وجود ساختارهای دولتی کردستانی، شكلگیری افكار عمومی کردستانی، وجود امكان و وسایل دنبال کردن امر ملت سازی، پرورده شدن كادر دولتی داخلی، كسب تجربة احزاب سیاسی و نخبگان جامعه، وجود امكان تلاش برای جلب افكار عمومی خارجی، بهرهگیری از امكانات مالی دولت فدرال برای بازسازی کردستان، …