ـ شكست تمركزگرایی در فرانسه ـ
نوشتة یوهانس هوفمایستر
تفسیر مترجم: بدون شك فرانسه یكی از كشورهای دمكراتیك جهان میباشد و بدون شك در دمكراسی آن حقوق شهروندی همة تضمین گردیده است. اما وقایع اخیر فرانسه و همچنین لاینحل ماندن مسائل اقلیتهای ملی این كشور و به ویژه تلاشهای اخیر تمركززدایی در ساختار سیاسی این كشور نشان میدهند كه مسالة ملیتها در یك نظام متمركز سیاسی حتی دمكراتیك و برخوردار از حقوق شهروندی قابل حل نیست و كشورهای برخوردار از این نظام دیر یا زود دستخوش بحران خواهند شد، چنانچه در آنها از راه فدرالیزه كردن ساختار سیاسی پاسخهای دمكراتیك به خواستهای برحق ملیتها برای رفع تبعیضات روارفته بر آنها داده نشود. بنابراین بحران فرانسه، كشوری كه همواره برای ساختار سیاسی، آموزشی و قضایی ایران یك الگوی مهم بوده است، نشان میدهد كه
الف) دمكراسی اكثریتگرا و متمركز قابلیت حل بحرانهای قومی در كشورهای چندملیتی را ندارد و
ب) حقوق شهروندی صرف هم توانایی پاسخگویی به مسائل ملیتها، مسائلی كه اساساً به ساختار سیاسی كشورها ارتباط پیدا میكند، را ندارند.
هیچ كشوری را در اروپای غربی نمیتوان یافت كه به اندازة جمهوری فرانسه به صورت متمركز سازماندهی شده باشد. این امر به ویژه برای اقلیتها یك معضل بزرگ میباشد، چون از این طریق هویت فرهنگی و به ویژه زبانی آنها محدود میگردد.مادة ٢ قانون اساسی فرانسه مقرر میدارد كه فرانسوی تنها زبان جمهوری میباشد. این ماده آنهایی را در این كشور مورد تبعیض قرار میدهد كه زبان مادریشان فرانسوی نیست، و این درحالیست كه در این كشور غیر از فرانسوی به زبانهای برتونی، كورزیكی، باسكی، آلمانی، پرونتسالی، كاتالانی، اُكتسینای و فلمی صحبت میشود. پیامد این ساختار تاكنون از جمله این بوده كه حتی در مناطق سخنوران این زبانها، در طول زمان دانش زبان مادری بومیان نیز كاهش یافته است. آغاز امپریالیسم زبانی فرانسه به زمان انقلاب فرانسه برمیگیرد. در آن هنگام تنها یك چهارم مردم فرانسه به زبان فرانسوی صحبت میكردند. اما از آن زمان به بعد زبان فرانسوی پیوسته بعنوان زبان اجباری كل مردم فرانسه تحمیل گردید و زبانهای دیگر بطور نظاممند و برنامهریزی شده به عقب رانده شدند.مخصوصاً در سالهای اخیر مقاومت در مقابل این سلطة زبانی و فرهنگی افزایش یافته است و زبانهای غیرفرانسوی فرانسه كاربرد بیشتری پیدا كردهاند و آنها اكنون در راستای دمكراتیزه كردن و تمركززدایی كشور در مدارس هم تدریس میشوند. برای نمونه بسیاری از والدین برتونی فرزندان خود را اكنون دیگر به مدارس به اصطلاح دیوانی میفرستند كه در آنها كلاً به زبان برتونی تدریس میشود، در حالیكه تا همین چند دهه پیش كاربرد زبان برتونی در مدارس ممنوع بود. در الزاس هم فعالیتهایی در جهت رشد و گسترش آموزش دو زبانه در منطقه وجود داشتهاند.بنابراین، وضعیت اندكی بهبود یافته است، اما ارزش بیش از اندازهای كه برای زبان فرانسوی به نسبت زبانهای دیگر قائل میشود، هنوز در نظام آموزشی این كشور شكسته نشده است. این امر دلیل تعلل در به تصویب رساندن منشور اتحادیة اروپا برای حمایت از زبانهای اقلیتها توسط پارلمان این كشور بود.
البته این تنها زبانها نیستند كه در این كشور متمركز مورد تبعیض قرار میگیرند. مخصوصاً برتونیها، كورزیكها و باسكها، همچنین الزاسیها هویت مستقل فرهنگی خود را همچنان دارند و استقلال داخلی میطلبند. این گروههای قومی از لحاظ فرهنگی و اتنیكی، غیرفرانسوی، اما ساكن جمهوری فرانسه هستند. در مناطق آنها بسیاری بر استقلال خود به مثابة یك حق واقف هستند، هر چند كه اكثریت آنها به خودمختاری رضایت میدهند و خواهان تشكیل دولت مستقل خود نیستند. اما جمهوری ستنترالیستی فرانسه كه در آن همه چیز از پاریس هدایت میشود، در ارتباط با این مساله (خودمختاری) هم باز و گشادهرو نیست. در همین سالهای اخیر بحث مربوط به خودمختاری كورزیكا بسیار مطرح بود. اما بسیاری از آحاد خلقهای غیرفرانسوی دیگر این كشور نیز برای حفظ و صیانت از فرهنگ خود ارزش زیادی قائل هستند و در تلاشند كه محو نشوند. این امر از اهمیت و مبرمیت بسیار بالایی برخوردار است، چون از میان رفتن این زبانها و فرهنگها زیان جبرانناپذیری برای كل جهان خواهد بود.
طبیعی است كه بر طبق اصل حق تعیین سرنوشت، این خلقها محق هستند كه خواهان استقلال كامل به شیوة تشكیل دولت مستقل خود باشند. اما همانطور كه ذكر شد، بسیاری از آحاد این خلقها به خودمختاری رضایت خواهند داد كه البته به این نیز باید ابتدا دست یابند. به هر حال آنها از حقوق بیشتری به نسبت حال برخوردار خواهند شد، چنانچه به درجهای از استقلال داخلی دست یابند. البته احتمالاً آن هنگام مشكلاتی برای این مناطق از حیث اقتصادی بوجود خواهد آمد. از سویی دیگر دیده میشود كه به اندازة كافی كشورهای كوچك وجود دارند، بدون آنكه به این دلیل از ادامة حیات عاجز باشند. لذا غیرقابل تصور نیست كه مناطق كورزیك یا باسك به دولتهای مستقل تبدیل شوند.
متأسفانه بنیادگرایانی وجود دارند كه میخواهند به این خواستة برحق به شیوة خشونتآمیز و حتی تروریستی دست یابند. این حركتها اساساً باید محكوم شوند. تلاشهای خودمختاریطلبانه یا استقلالجویانه باید به شیوة سیاسی و دیپلماتیك به ثمر برسند.
عنوان مقاله به آلمانی:
Die alleinige Sprache der Republik – Französischer Zentralismus. 2001
نویسنده:
Johannes Hofmeister
منبع:
http://www.forum-identitaet.de/010702-2.html