«جوانان فدرالیست اروپا» و پروسة «اضمحلال دولتهای ملی در اروپا»:
جهان خود را در مقابل بحران حكومتكردن میبیند. بطور دمافزونی عیان میگردد كه دولتهای ملی مشكلاتی كه زائیدة وابستگی متقابل آنها به هم میباشد، را قادر نیستند حل كنند. این مصائب حتی افزایش نیز خواهند یافت، چون دولتهای ملی سنتی در مقابل ارائة راههای دمكراتیك در سطح زیر ملی (نامركزی) و همچنین در سطح منطقهای و محلی از خود مقاومت نشان میدهند.
عدم توانایی دولتهای ملی برای اجرای اصلاحات موفقآمیز به دو دلیل اصلی برمیگردد. از یك طرف به این دلیل كه دولت ملی یك بافت بغرنج تمركزگرایانه و بروكراتیك دارد كه در درجة نخست در خدمت حفظ و انحصار قدرت سیاسی قرار دارد و به همین دلیل بطور فزاینده از شهروندان فاصله میگیرد. فقدان امكانات و راههای مشاركت كافی مناطق مختلف كشور در ساختار سیاسی و عدم شفافیت ضرور روند تصمیمگیریهای سیاسی باعث و بانی بیگانگی دولت ملی از شهروندان میباشد. در این نظامها غالباً تصمیمات بدون امكان مشاورة مناسب و بدون اطلاع كسانی گرفته میشوند كه مسئله به آنها برمیگردد. این بدین مفهوم است كه مشكلات فراوانی كه تنها میتوانند در سطح منطقهای یا محلی بطور شایسته حل و فصل شوند، حل نخواهند شد. علاوه بر این تفاوتهای منطقهای و تنوع فرهنگی نیز در نطفه خفه میشوند. از طرفی دیگر وابستگیهای متقابل سیاسی و اقتصادی مشكلاتی را بوجود آوردهاند كه از طرف دولتهای ملی نمیتوانند كنترل شوند. تلاشهای تاكنونی برای حل این مشكلات با ابزار سنتی همكاریهای دولتی با موفقیت روبرو نگردیدهاند.
برای اقدام كارآمد ضروری است كه راهبردهای مشتركی بوجود بیایند كه به شیوة دمكراتیك تبیین شده باشند و توسط نهادهای غیرمركزی بطور كارا به اجرا دربیایند. بدین مضمون رفرم تقسیم قدرت و صلاحیتها بین نهادهای ملی و اروپایی اجتنابناپذیر است. اتحادیة اروپا تكامل یافتهترین مدل انتگراسیون اروپا میباشد، اما مهمترین تصمیمات هنوز هم بر طبق متد بیندولتی («انترگورنمنتال») گرفته میشوند. شورای وزرا همزمان مهمترین اقتدار قوای مقننه و اجرائیة اتحادیة اروپا میباشد.
راهحل فدرالیستی
برای اینكه به انسانها حق كنترل و هدایت زندگی خود داده شود و به واژة دمكراسی معنای واقعی خود را بیابد، تحولات بنیادی الزامی میباشند. به رسمیتشناختن حقوق فردی كه در اعلامیة حقوق بشر سازمان ملل و در كنوانسیون حقوق بشر اروپا برشمرده شدهاند، یك پیششرط اساسی برای یك جامعة عادلانه میباشد.
پرنسیپ فدرال میگوید كه تصمیمات در جامعه نباید در یك سطح دولتی بالا (در مركز) گرفته شوند، چنانچه این امر الزاماً ضروری نباشد. هر فرد حق دارد كه بیشترین امكان تأثیرگذاری ممكن را در تمام آن زمینههایی داشته باشد كه به وی برمیگردند. این حق تنها باید با حقوق دیگران محدود گردد. ساختار قدرت در جامعه باید به نحوی سازماندهی شود كه صلاحیتهای قانونیِ رسیدگی به یك مسئله را سطحی داشته باشد كه مسئله در آن بوجود آمده و یا طبیعتاً به آن برمیگردد. اصول دمكراسی باید در تمام سطوح به اجرا درآیند؛ در محل كار، در محل زندگی، در نهادهای آموزشی.
اهداف فدرالیسم
برای اینكه فدرالیسم بازدة مثبت داشته باشد، باید در تمام سطوح نهادهای وجود داشته باشند كه از صلاحیتها و اختیارات كافی برخوردار باشند، تا بتوانند تصمیمات ضرور را در خدمت سعادت افراد و كل جامعه بگیرند و به مرحلة اجرا نیز درآورند. مشكلات در سطح محلی، منطقهای، اروپایی و جهان قد علم میكنند.
١. در پایینترین سطح
در چهارچوب اصول فدرالیستی ضروری است كه بیشترین میزان ممكن از تمركززدایی در پیش گرفته شود و پیامدها و مكانیسمهای ذیل كه برآمده از ساختارهای متمركز دولتهای ملی میباشند، برچیده شوند:
- بروكراسیهای بزرگ و متمركز كه باعث دوری و كاهش مشاركت شهروندان در پروسة تصمیمگیریها شدهاند؛
- سركوب فرهنگی، سیاسی و اقتصادی اقلیتهای مختلف توسط اكثریت تصمیمگیرنده؛
- جدایی بحرانزای اقلیتهای ملی كه از طریق مرزهای جغرافیاییِ دولتهای ملی بطور خودكامانه به بخشهای مختلفی تقسیم شدهاند؛
- تحلیلبردن و یكسانسازی فرهنگی از طریق روشهایی چون تمركز رسانههای همگانی در مركز؛
- سركوب تنوع ملی ـ فرهنگی و فعالیتهای (سیاسی، فرهنگی، اقتصادی) مستقل شهروندان در بخشهای مختلف كشور و دور از مركز؛
- ساختار و سمتگیری اقتصادی بر طبق معیارهای مركزی كه توسعة منطقهای را مسدود نموده و گرایشات تمركزگرایانة اقتصادی را تقویت میكند.
یك اروپای فدرال باید بر اساس همكاریهای سطوح مختلف دولتیِِ فرامرزی بنا شود. همكاریهای بین بخشها، شهرها، مناطق یك كشور و بین مناطق مختلف كشورها فراسوی مرزهای سیاسی باید گسترش چشمگیری یابند. دولت ملی هم باید در ساختارهای فدرالیستی جذب و ادغام شود، برای اینكه شهرها و مناطق مختلف یك هویت مستقل از سطح اروپا و دولتهای مركزی خود داشته باشند و همكاری آنها بدون دخالت دولتهای ملی تضمین گردد. یك اروپای فدرالِ بر پایة واحدهای خودمختار راه حل مشكلات فوقاً برشمرده میباشد. حتی تصمیماتی كه ناچاراً در سطح بالای دولتی گرفته میشوند نیز باید در سطح پایینتر اجرا و اداره شوند. برای دستیابی به این هدف باید تضمین گردد كه آن توازنی كه در پی فرآیند شكلگیری دولتهای ملی و تمركز قدرت سیاسی در مركز از میان برده شدند، دوباره محیا شوند. مهم است كه تقسیمبندی منطقهای در اروپا دربرگیرندة هم اهداف فرهنگی و هم شرایط اقتصادی باشد.
در چهارچوب اتحادیة اروپای آینده نباید وحدت و تمامیت ارضی دولتهای ملی كنونی خدشهناپذیر ارزیابی شود. مناطق اروپا باید امكان این را بیابند، سرنوشت سیاسی خود را خود رقم بزنند. به مناطق باید قدرت و اختیارات واقعی تصمیمگیریِ اقتصادی و سیاسی داده شود، برای اینكه آنها بتوانند بلاواسطه و بدون مؤثر امور خود را سازمان دهند. پروسة تصمیمیابی در سطح منطقهای باید دمكراتیك باشد و بر نهادهای منطقهای استوار شده باشد و نه برطبق ارادة دولت مركزی.
ممكن است كه منافع مشترك گروههایی از مردم كه مرزهای دولتها آنها را از هم جدا كرده است، باعث این شوند كه آنها واحدهای سیاسی خود را بوجود آورند. همه باید از همچون تحولاتی استقبال كنند. همكاری بینمنطقهای (برای نمونه نوردیك كونسیل و جامعة آلپ ـ آدریا) باید به فاكتور مهمی در اروپا فراروید. سطح بینمنطقهای رابط مهمی بین سطوح پایین و بالای جامعة فدرال در اروپا و در جهان خواهد بود.
٢. در سطح اروپا
كشورهای اروپا یك مبنا و پیشینة مشترك فرهنگی، اقتصادی و سیاسی دارند. آنها در طی قرنها روندهای توسعة مشابهی را طی نمودهاند و این در شكلگیری آنها تأئیر تعیینكننده داشته است. لذا یك اروپای فدرال برای همة كشورهای اروپا كه آمادهاند اصول فدرالیستی را پذیرند و اجرا كنند، دستیافتنی است. و این بهترین راه و شیوة حفظ منافع اروپائیان خواهد بود.
الگوی دولت ملی دیگر قادر نیست رشد اقتصادی، حفظ محیط زیست، عدالت اجتماعی، تصمیمیابی دمكراتیك و توسعة درازمدت را تضمین نماید. ایجاد یك فدراسیون اروپایی راه را برای اینكه به این پارادایمها دست یافت میگشاید. مسائل و مشكلاتی از این دست تنها میتوانند از طرف ارگانهای دولتی منطقهای و غیرمتمركز حل شوند كه در بعد درازمدت در مقابل خودمحوری و كم افقی دولتهای ملی موفقیتآمیز خواهند بود. شكافهای داخلی كه از لحاظ توسعة اقتصادی بین مناطق وجود دارند میتوانند از طریق ایجاد یك حكومت مشترك و غیرمتمركز و هماهنگكنندة اروپایی بطور مؤثر كاهش یابند. یك اروپای از لحاظ سطح رشد اقتصادی متوازن باعث تقویت كلیت اروپا خواهد شد. در بین نهادهای اروپایی كه وجود دارند باید اتحادیة اروپا بعنوان هستة اساسی دولت فدرال آیندة اروپا در نظر گرفته شود. ساختار نیرومندتر فدرال اتحادیة اروپا یك ضرورت حتمی میباشد، برای اینكه رفاه اقتصادی، عدالت اجتماعی و حفظ محیط زیست تضمین شود.
در ساختار سیاسی كنونی اتحادیة اروپا غیرممكن است، بتوان منافع اروپا را بطور مؤثر نمایندگی نمود. نباید نمایندگان دولتهای عضو بر اتحادیة اروپا مسلط گردند. در حال حاضر رؤسای دولتها و كشورها اروپا، وزرا و كارمندان (غیرانتخابی!) آنها قدرت این را دارند، هر نوع تصمیمی را بلوكه كنند و تغییر دهند. آنها منافع ملی دولتهای متبوع خود را نمایندگی میكنند و به همین جهت دیدگاههای واقعی و طبیعی اروپای ماورای مرزهای جغرافیایی را نادیده میگیرند. فرآیند سیاست در اروپا باید نتیجة یك روند دمكراتیك باشد كه نیازهای واقعی اروپایی را مدنظر داشته باشد. پارلمان اروپا را میتوان بعنوان موتور آیندة فدرالیسم در اروپا مد نظر داشت. لذا این پارلمان باید صلاحیتهای بیشتری در چهارچوب قانون اساسی اروپا بگیرد. اما این ارگان هیچگاه همچون نقشی ایفا نخواهد كرد، چنانچه از پشتیبانی بخش بزرگ افكار عمومی و به ویژه نوجوانان و جوانان برخوردار نباشد. شورای اروپا در پروسة انتگراسیون (همگرایی) اروپا نقش ایفا میكند، آن هم به این ترتیب كه همكاریهای داخلی اروپا و حفاظت از حقوق بشر در تعداد مستمراً افزایشیابندة كشورهای اروپایی را رشد و اعتلا میدهد. صلح ارزش بنیادی جنبش فدرالیستی میباشد. […] تكامل «سازمان امنیت و همكاری اروپا» (OSCE) به یك سازمان منطقهای و همچنین ارتقاء ترقیخواهانة اتحادیة اروپا چهارچوب لازم را برای دستیابی به این اهداف ارائه میكنند.
٣. در سطح جهان
یك فدراسیون (دولت فدرال و مشترك) اروپایی نباید اختتام تلاشهای ما برای ایجاد یك دنیای بهتر باشد. همچون دولتی باید نقطه حركت برای ایجاد دنیایی باشد كه از طریق پرنسیپهای فدرالیستی متحد شود و ضامنی برای صلح جهانی گردد. یك فدراسیون جهانی هدف نهایی همة فدرالیستها میباشد. در رهگذر نباید اصل همبستگی محدود به اروپا بماند، بلكه باید به روابط جهانی گسترش داده شود، برای اینكه بیعدالتیهایی كه بین شمال [كشورهای توسعهیافته] و جنوب [كشورهای توسعهنیافته] وجود دارد از میان بروند. در این راستا تقویت سازمان ملل متحد تنها راه برای نیرومند كردن نقش وی در پروسة انتگراسیون بینالمللی میباشد. به همین جهت «جوانان فدرالیست اروپا» خود را بخشی از جنبش جهانی فدرالیستی میدانند.
مـنـبـع:
http://www.jef.at/html/fed_was.htm