نوشتة اورزولا مونش و كرستین مروالت
در آلمان در بسیاری جاها به علائمی برخورد میكنیم كه دال بر وجود سیستم فدراتیو در این كشور میباشد، برای نمونه در مرزهای دولتی; مثلاً كسی كه از دانمارك با كشتی به جزیرة فهمارن میآید، هنگام ورود علاوه بر تابلوی «جمهوری فدرال آلمان» به تابلویی برخورد میكند كه بر آن نوشته شده: «ایالت شلزویگ هولشتاین، سرزمین افقها». و یا مثلاً اگر در اتوبان مونیخ ـ شتوتگارت** در راه باشیم تابلویی با عبارت «به امید دیدار مجدد در ایالت بایرن» و چند كیلومتر جلوتر «به بادنورتمبرگ خوش آمدید.» را میبینیم كه حكایت از گذر از مرز دو ایالت مزبور میكند. مضاف بر اینها، بر همگان روشن است كه در آلمان نه تنها وزارتخانههای فدرال، بلكه در سطح ایالتها هم وزراتخانههای متعددی وجود دارند. بنابراین در جمهوری فدرال آلمان تنها در برلین سیاستگذاری نمیشود، بلكه ایالتها نیز از توان و امكانات سازندگی برخوردارند.
در تعریف سادة كلمه «فدرالیسم» به آن اصل سازماندهی دولتی گفته میشود كه بر اساس آن كشور به واحدهای مختلفی تقسیم میشود و هر یك از این واحدها وظایف خاص خود را دارند و از هویت دولتی برخوردارند. میزان نسبتاً بالای خودمختاری دولتهای عضو در نظام فدراتیو (ایالتها) از حقانیت، حقوق و اختیارات مستقل آنها و همچنین از این امر عیان میگردد كه دولت مركزی قادر نیست خودسرانه و بدون رضایت ایالتها حقوق و اختیارات آنها را محدود سازد.
ساختارهای سیاسی
صفت «فدرال» در نام «جمهوری فدرال آلمان» كاراكتر دولتی این كشور را نشان میدهد و بیانگر این است كه این كشور جمهوریای است كه از اتحاد سرزمینهای مختلف بوجود آمده و در آن دولت فدرال بعنوان دولت مركزی و ایالتها بعنوان دولتهای عضو و منطقهای وجود دارند.
ایالتهایی كه با اتحاد خود در سال ١٩٤٩ جمهوری فدرال آلمان را بوجود آوردند شلزویگهولشتاین، نیدرزاكسن، نوردراینوستفالن، هسن، راینلاندفالتس، بایرن، بادن، وورتنبرگـبادن، وورتنبرگـهوهنتسولرن و همچنین ایالتهای تكشهری هامبورگ و برمن بودند. سه ایالت بادن، وورتنبرگـبادن و وورتنبرگـهوهنتسولرن در سال ١٩٥٢ با هم متحد شدند و ایالت بادنـوورتنبرگ را بوجود آوردند. تا ١٩٩٠ كه آلمان شرقی و غربی مجدداً متحد گردیدند برلین غربی موقعیت ویژه داشت: دولتهای غربی پیروزمند در جنگ جهانی دوم موافقت با قانون اساسی آلمان و قانون ایالت برلین غربی را مشروط به این كرده بودند كه برلین عضویت با حق رأی در مجلس فدرال و همچنین در شورای فدرال آلمان را نداشته باشد. مضاف بر این آنها تعیین كرده بودند كه برلین غربی نباید تحت حاكمیت دولت فدرال آلمان باشد. به همین دلیل نمایندگان برلین غربی كه در مجلس فدرال آلمان بودند، نه از جانب مردم، بلكه از طرف مجلس ایالتی برلین انتخاب میشدند. آنها همانند نمایندگان برلین در شورای فدرال حق رأی نداشتند.
ایالت زارلند در سال ١٩٥٧ و پس از یك رفراندوم همگانی به جمهوری فدرال آلمان ملحق گردید. با اتحاد آلمان در سال ١٩٩٠ ایالتهای مكلمبورگـفورپومرن، زاكسنـانهالت، براندنبورگ، تورینگن و زاكسن نیز وارد جمهوری فدرال آلمان شدند.
هویت و استقلال دولتی
در آلمان هم دولت مركزی و هم هر یك از ایالتها قانون اساسی خود، نهادها و ارگانهای قانونی جداگانة خود، مسئولین خاص خود و حوزة اختیارات معین و تعریف شدة خود را دارند و هر دو سطح هویت دولتی خود را دارند. مخصوصاً وجود نهادهای قانونی مختلف در سطح فدرال و سطح ایالتها استقلال این دو سطح از یكدیگر را به روشنی نشان میدهد.
پارلمان و حكومت. هم دولت فدرال و هم ایالتها بر پایة سیستم پارلمانی بنا شدهاند، به این معنی كه نظام دمكراسی در آلمان (مثلاً برعكس سویس) «دمكراسی باواسطه» است، به این معنی كه ارادة خلق از طریق نمایندگان مردم تبلور مییابد. آلمان در حال حاضر مركب از یك دولت فدرال و ١٦ دولت ایالتی میباشد. مردم آلمان در سطح فدرال نمایندگان خود را به پارلمان فدرال میفرستند و در پایان انتخابات، حزبی كه بزرگترین فراكسیون را در مجلس فدرال تشكیل میدهد (چنانچه اكثریت مطلق نداشته باشد تا خود به تنهایی از میان خود صدراعظم را انتخاب كند) با حزب یا احزابی نزدیك به خود وارد ائتلاف میشود و آنها با هم صدر اعظم را برمیگزینند. سپس صدراعظم اعضای كابینه را منصوب و برای تأیید به رئیس جمهور معرفی میكند و بدین ترتیب دولت فدرال تشكیل میشود. در هر یك از ١٦ایالت نیز مردم نمایندگان خود را به پارلمان ایالتی میفرستند و بعد از انتخابات، حزبی كه بزرگترین فراكسیون را تشكیل میدهد، اگر اكثریت مطلق را داشته باشد (كه خیلی كم اتفاق میافتد) خود از میان خود نخستوزیر را برمیگزیند و اگر هم با حزبی دیگر اكثریت مطلق را تشكیل دهد، این كار را میكند و نخستوزیر را انتخاب میكند. نخستوزیر هم كابینه را تشكیل میدهد. رسم بر این است كه یكی از اعضای كابینة فدرال كه به حزب كوچكتر در ائتلاف تشكیل دهندة دولت فدرال تعلق دارد معاون صدراعظم میشود. برای نمونه در حال حاضر معاون صدراعظم آلمان یوشكا فیشر از حزب سبزها میباشد. رئیس جمهور در آلمان نقش سمبولیك دارد و كل آلمان را در عرصة بینالمللی نمایندگی میكند و اجازة دخالت در سیاست جاری كشور را ندارد. به همین دلیل وی مستقیم نه از طرف مردم، بلكه «گردهمایی فدرال» (Bundesversammlung) انتخاب میشود. این مجمع تركیبی است از كل نمایندگان پارلمان فدرال و به همین تعداد از نمایندگان ١٦ پارلمان ایالتی است كه هر 5 سال یكبار برای انتخاب رئیس جمهور تشكیل میشود.
دستگاه اداری. هم دولت فدرال و هم دولتهای ایالتی خودگردان هستند و دستگاه اداری جداگانة خود را دارند و وظایف آنها دقیقاً معین شده است. اما چون دستگاههای اداری ایالتها علاوه بر اجرای قوانین ایالتی تا اندازة زیادی مسئول اجرای قوانین فدرال نیز هستند، این ارگانها از اهمیت بیشتری به نسبت دستگاه اداری فدرال برخوردارند. در واقع ادارات ایالتی (و شهری) دستگاه اداری دولتی جمهوری فدرال آلمان را به نمایش میگذارند.
دستگاه قضایی. هر كدام از دولت سطح فدرال و ایالتها دادگاههای مختلف خود را دارند. شهروندان برای حل دعاوی حقوقیشان ابتدا با دادگاهها در سطح ایالتها تماس میگیرند، مثلاً چنانچه آنها به خاطر یك تصادف رانندگی اقامة دعوا كنند و یا به خاطر صدور اجازة ساختمانسازی از ارگانی شكایت كنند. دادگاههای فدرال ـ یعنی دیوان عالی كشور، دیوان عدالت اداری، دادگاه فدرال برای امور مالی، دادگاه فدرال كار، دادگاه فدرال برای امور اجتماعی ـ بالاترین مرحلة قانونی و شاخههای مختلف دادگاهی در سیستم قضایی میباشند. حتی دادگاه قانون اساسی نیز به دادگاه قانون اساسی فدرال و دادگاهای قانون اساسی ایالتی تقسیم شده است.
احزاب سیاسی. متفقین از همان تابستان و پاییز سال ١٩٤٥ شروع كردند [ابتدا در سطح ایالتها] به حزب سوسیال دمكرات آلمان، حزب دمكرات مسیحی آلمان و حزب سوسیال مسیحی و همچنین به احزاب لیبرال اجازة فعالیت بدهند. بنابراین احزاب سیاسی قبل از تشكیل جمهوری فدرال آلمان در بنیانگذاری دمكراسی و بنای نهادهای سیاسی در آلمان شركت نمودند. اعطای اجازة فعالیت مجدد به احزاب و یا تشكیل احزاب جدید در سطح ایالتها باعث این شد كه سیستم احزاب در سطح فدرال نیز از فدرالیسم تأثیر پذیرد. برای نمونه در سالهای نخست تشكیل جمهوری فدرال آلمان احزابی وجود داشتند كه گرایشات منطقهای قوی داشتند. مثلاً «حزب آلمان» كه تنها در شمال آلمان فعالیت میكرد. مضاف بر این احزاب سراسری قدیمی نیز خود را بر اساس اصول فدرالیستی سازماندهی كردند و شاخههای ایالتی بنیاد نهادند. بنابراین ساختار احزاب سیاسی آلمان خصلتنمای سیستم فدراتیو در این كشور میباشد. البته حزب سوسیال مسیحی یك حالت ویژه دارد. این جریان یك حزب مستقل است و خود را بعنوان حزب برادر حزب دمكرات مسیحی آلمان معرفی میكند. حزب سوسیال مسیحی فعالیت خود را محدود به ایالت بایرن كرده و در مقابل حزب دمكرات مسیحی در این ایالت تشكیلات و فعالیت ندارد. فعالیت احزاب در زمینة شكلدادن به ارادة سیاسی مردم، خود را هم در انتخابات مجلس فدرال و هم در انتخابات پارلمانهای ایالتهای مختلف آلمان نشان میدهد. احزاب از طریق سازماندهی فدراتیو و تقسیمبندیشان به شاخههای ایالتی بهتر و مؤئرتر میتوانند مدافع منافع ایالت مربوطة خود باشند، آن هم هم درمبارزات انتخاباتی، هم در خود پارلمان و هم در مقابل ارگانهای مركزی حزب. در اعطای پست و سمت در سطح فدرال احزاب و عضوگیری برای ارگانهای مركزی آنها پیوسته تلاش میشود كه تعادل مناسبی بین ایالتهای مختلف برقرار باشد و همة آنها بطور مناسب نمایندگی داشته باشند. در پارلمان فدرال نیز در داخل فراكسیونهای احزاب بزرگ گروههای جداگانهای از نمایندگان ایالتهای مختلف تشكیل میشوند [مثلاً گروه نمایندگان ایالت نوردراینوستفالن در فراكسیون حزب سوسیال دمكرات]، تا بهتر بتوانند منافع ایالت خود را در شورها و مذاكرات مجلس فدرال نمایندگی كنند. در اشغال ارگانهای رهبری كنندة فراكسیونهای مجلس و انتخاب اعضای كابینة دولت این امر كه كاندید از كدام ایالت میآید نقش مهمی بازی میكند و اینجا نیز سعی میشود توازنی بین ایالتهای مختلاف ایجاد شود و همه به نسبت جمعیت دخیل داده شوند.
احزاب مهمترین مؤلفة دمكراسی هستند. دمكراسی بدون احزاب قابل تصور نیست. در آلمان در واقع قریب 35 حزب فعالیت دارند. ولی با توجه به مانع 5 درصدی برای ورود به پارلمان تنها ٦ حزب توانستهاند به پارلمان راه یابند. همة این احزاب حداقل در چند تا از ایالتها حاكمیت دارند. در حال حاضر در سطح فدرال ائتلاف حزب سوسیال دمكرات و حزب سبزها حكومت میكند، در حالیكه حاكمیت در دولتهای ایالتی بیشتر در دست حزب دمكرات مسیحی میباشد. اهرم تأثیرگزاری ایالتها بر سیاست حكومت فدرال و همچنین كنترل آن شورای ٦٩ نفرة ایالتها میباشد كه هر ایالت بسته به جمعیت خود ٣ الی ٦ نماینده در آن دارد. شورای فدرال در كنار ایالتها مهمترین عنصر فدرالیسم در آلمان میباشد. از طریق این ارگان حتی اپوزیسیون هم در سطح فدرال حكومت میكند. ریاست شورای فدرال هر سال در اختیار یكی از ایالتهاست. لازم به تذكر است كه كل جمعیت آلمان ٨٢ میلیون نفر میباشد:
تقسیم مسئولیتها بین دولت فدرال و ایالتها
در سیستم فدراتیو وظایف و مسئولیتها بین دولت فدرال و دولتهای ایالتی تقسیم شده است. دولت فدرال اختیارات دیگری به نسبت ایالتها دارد و زمینههایی كه این دو در آنها قانونگزاری میكنند متفاوتند.
در آن زمینههایی كه ایالتها به تنهایی حق قانونگزاری دارند (مئلاً در حوزة فرهنگ و آموزش و پرورش)، تفاوتهای قانونی بین ایالتهای مختلف به چشم میخورد. برای نمونه موازین قانونی برای امتحان دیپلم در ایالت هامبورگ با موازین مربوطه در ایالت بادنـورتنبرگ فرق میكند. و یا مئلاً در حالیكه در بایرن باید برای اخذ دیپلم ١٣ سال درس خواند، این مدرك را میتوان در ایالتهای شرقی آلمان و در زارلند بعد از ١٢سال تحصیل كسب نمود. البته قانون برای این تفاوتها محدودیتهایی قائل شده است. اصل برابری و همسانی شرایط زندگی مردم، ضرورت قانوناً تضمین شدة روشنی ضوابط، قابل اعتماد و محاسبهپذیری قوانین در آلمان تقریرات و موازین حقوقی واحدی را در خیلی از بخشهای زندگی ایجاب میكنند.
دولت فدرال مثلاً در زمینههای زیر صلاحیت قانونگزاری دارد: قوانین مربوط به اتباع خارجه و مهاجرت، امور خارجه، حقوق شهروندان، دفاع از كشور، امور هواپیمایی، تأمین اجتماعی، امور پست و مخابرات، تابعیت و قوانین كیفری.
و امور مربوط به شهرداریها، آموزش و پرورش، فرهنگ، رسانههای همگانی، قوانین مربوط به پلیس و نظم عمومی بخشی از حوزههای صلاحیت قانونگزاری ایالتها میباشد.
سیستم فدراتیو در آمریكا چنین بنا شده كه هر دو سطح دولت فدرال و ایالتها هم اختیار وضع قوانین را دارند و هم صلاحیت اجرای آنها را. تنها موضوعات و زمینههای سیاسی آنها برای وضع و اجرای قوانین متفاوتند. در حالیكه سیستم فدراتیو در آلمان طور دیگری سازماندهی شده: در این كشور صلاحیتها بین دولت فدرال و ایالتها نه بر اساس زمینههای سیاسی و یا وظایف دولتی، بلكه بر اساس نوع این اختیارات تقسیم شده است: در بیشتر موارد سطح فدرال قوانین را وضع میكند و اما اجرای آنها در حوزة اختیارات ایالتها میباشد. البته ایالتها اختیارات وسیعی برای تأثیرگزاری بر محتوای قوانین دارند و در بسیاری موارد قانونگزاری ـ حتی در زمینههای سیاسیای كه انحصاراً در حوزة صلاحیت دولت و پارلمان فدرال میباشد، مثلاً قوانین تابعیت یا مهاجرت ـ بدون موافقت اكثریت ایالتها ممكن نیست. بنابراین چنین نیست كه پارلمان مركزی قوانین را وضع كند و ایالتها تنها مكلف باشند (بمانند سیستم استانی و متمركز برخی كشورها) آنها را اجرا كنند، آن هم بدون آنكه خود تأثیری بر محتوی و چگونگی وضع آن داشته باشند. حقوق و اختیارات ایالتها در آمریكا بیشتر از حقوق و اختیارات ایالتهای آلمان میباشد، اما تأثیرگذاری ایالتهای آلمان برای سیاست و قانونگزاری در سطح فدرال بیشتر از آمریكا میباشد.
به دلیل شركت آلمان در اتحادیة اروپا این كشور نیز همانند دیگر اعضای این اتحادیه بخشی از اختیارات و صلاحیتهای خود را به این اتحادیه واگذار نموده است، بویژه در زمینة سیاست تجاری و رقابت، سیاست كشاورزی (درآمد و ثبات قیمتها)، سیاست پولی و ارزی و همچنین محیط زیست. چنانچه اتحادیة اروپا تنها در چند زمینة مهم دیگر چون سیاست دفاعی، روابط بینالمللی و سیاست در زمینة تأمین اجتماعی صلاحیت میداشت، میتوانستیم آن را یك كشور فدرالیستی بخوانیم. ملاك برای انتقال اختیارات در زمینهای معین به اتحادیة اروپا این میباشد كه آیا این مشكل مشخص (مثلاً در امر مبارزة بینالمللی با جنایتهای فراگیر) با توجه به ابعاد آن، در عرصة ملی بهتر حل و فصل میشود یا در عرصة فراملیتی. البته واقعیتها اغلب طور دیگری نمود پیدا میكنند، چرا كه به ویژه در ارتباط با «وظایف واقعی اتحادیة اروپا» اختلافات وسیعی بین اعضای این اتحادیه وجود دارند.
با درنظرداشت تقسیم وظایف بین دولت فدرال و دولتهای ایالتی به آسانی قابل فهم است كه در پایتخت فدرال سیاست دیگری به نسبت پایتخت ایالتها دنبال میشود. هم دولت فدرال و هم ایالتها تلاش میكنند منافع خود را حفظ و از آن درمقابل آن دیگری دفاع كنند.
مضاف بر فاكتور تأثیرگزاری منافع فدرال و ایالتها بر همدیگر رقابت بین احزاب سیاسی نیز در فدرالیسم نقش بازی میكند: مثلاً اگر دولت فدرال و دولتهای ایالتی به احزاب متفاوتی تعلق داشته باشند، آنها اهداف و جهتگیریهای سیاسی مختلفی را فرموله كرده و ایدهها و راههای متنوعی را برای رسیدن به این هدف طرح و دنبال میكنند. مثلاً آن هنگام كه حكومت فدرال آلمان و اكثریت نمایندگان مجلس فدرال در ارتباط با «سیاست انرژی» میخواستند به بهربرداری از رآكتورهای اتمی پایان دهند، تعدادی از ایالتها (كه در مجلس فدرال در اپوزیسیون هستند، اما در این ایالتها حكومت میكنند) در مقابل آن ایستادند. آنها با ارائة این دلیل كه با این كار نیروی كار زیادی از بین میرود و به سیل بیكاران میپیوندد، تلاش نمودند مانع از تصویب قانون مربوطه شوند.
تنوع فرهنگی
سیاست فرهنگی جزء اصلیترین صلاحیتها و اختیارات ایالتها میباشد، این هم دلیل خاص خود را دارد: هر چند ایالتهای آلمان اشتراكات تاریخی و فرهنگی فراوانی با هم دارند، اما نباید نادیده گرفت كه مثلاً در ایالت شلزویگهولشتاین سنتها و رسومات متفاوتی به نسبت بایرن حاكم است. این مسئله برای ایالتهای شرقی آلمان كه به دلیل وجود دو كشور و سیستم متفاوت در عرض ٤٠ سال ویژگیهای متفاوتی را كسب نمودهاند، به همان اندازه صدق میكند.
تفاوتهای برجسته بین فرهنگهای سیاسی مناطق در آلمان دلایل و منشأهای خاص خود را دارند: مثلاً موقعیت جغرافیایی نقش بزرگی بازی میكنند. برای نمونه منطقة راینلاند كه چون گذرگاه و ناحیهای ترانزیتی برای مردمان دیارهای دیگر عمل میكرده و میكند و به این دلیل آمادگی بیشتری برای پذیرش عناصر فرهنگی و رفتاری خلقهای دیگر داشته و دارد، با بادنورتنبرگ كه منطقهای كوهستانی است و مدتهای مدیدی بدون ارتباط زیاد با مناطق و خلقهای دیگر و آداب و رسوم آنها بوده فرق میكند. و تفاوتهای ایالتهای پستی ـ چون مكلنبورگفورپومرن كه از دریا تأثیر میپذیرند و از لحاظ ریشههای فرهنگی خود را با خلقهای اسلاو نزدیك میبینند ـ با مناطقی چون بایرن كه بافت دهقانی و سنتی و محافظهكارانة قوی داشتهاند و كوهها و بلندیهای آلپ مشخصة اصلی آنها میباشد ـ صرفاً در اطلاعاتی در زمینة پستی و بلندیهای مربوطه در نقشة جغرافیایی نمود پیدا نمیكند، بلكه خود را در ساختارهای فكری و رفتاری مردم این مناطق نیز نشان میدهد.
یكی دیگر از سرچشمههای وجود تفاوت در فرهنگ سیاسی مناطق مختلف آلمان وجود سنتهای مختلف مذهبی در این مناطق میباشد. در مناطقی كه كاتولیكها اكشریت دارند بافت سنتی و محافظهكارانة قویتری حاكم است به نسبت مناطقی كه در آن پروتستانها اكثریت دارند. همچنین تنوع در ساختارهای كشاورزی (كه مثلاً باعث بوجودآمدن فرقهایی در زمینة قانون ارث بین مناطق مختلف شده است) و نقشهای مختلفی كه امیران و اشراف در مناطق مختلف داشتهاند باعث پیدایش و رشد فرهنگها و سنتهای سیاسی مختلفی در میان ایالتهای آلمان شده است. حتی اگر رسانههای همگانی و تكنیكی شدن دمافزون شیوة زندگی مردم یك نوع همسانگرایی بین فرهنگهای مختلف و بیتفاوتی به نسبت سنتهای قدیمی را بوجود آورده، با این وجود این تفاوتها چنان ریشهدارند كه آنها در زندگی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی مردم در آلمان مدتهای مدیدی پابرجا خواهند ماند. و این آن پشتیبانی است كه فدرالیسم حتی از لحاظ احساسی در بین مردم دارد.
تنوع فرهنگی ایالتهای آلمان را حتی میتوان در دانشگاههای قدیمی و معروف این كشور، در تأترهایی كه شهرت جهانی دارند و نیز در موزهها و مجسمههایی كه ویژگیهای تاریخی این مناطق را انعكاس میدهند، به وضوح دید.
وسائل ارتباط جمعی و تشكلهای صنفی
تنوع فرهنگی به ویژه در زمینة رادیو و تلویزیون ملموس است. ایالتها یا سازمانهای رادیو و تلویزیون مستقل خود را دارند و یا چند ایالت با هم یك سازمان رادیو و تلویزیون بوجود آوردهاند. این مسئله نشان میدهد كه جهتگیری این رسانههای گروهی رو به مردم مناطق است و ویژگیها و نیازهای آنها را در نظر میگیرد. «تلویزیون سراسری» در آلمان (ARD) در واقع تركیبی از سازمانهای رادیو و تلویزیون ایالتهای مختلف میباشد. به عبارتی دیگر این سازمان رادیو و تلویزیون كل نیست كه سازمانهای رادیو و تلویزیون ایالتها را بوجود آورده، بلكه بر عكس، این رادیو و تلویزیون ایالتها هستند كه یك تلویزیون سراسری را بوجود آوردهاند. بزرگترین سهم برنامهها را «رادیو و تلویزیون غرب آلمان» (WDR) دارد كه مركز آن در كلن میباشد و نه در برلین كه پیتخت آلمان است. پربینندهترین برنامة این شبكه Tagesschau است كه نه در برلین پایتخت، بلكه از هامبورگ برای سراسر آلمان پخش میشود. به این ترتیب رادیو و تلویزیون در آلمان یك امر فرهنگی به حساب میآید و دولت، به ویژه دولت مركزی، حق دخالت در آن را ندارد.
فدرالیسم در آلمان را همچنین میتوان در سیمای مطبوعات این كشور ملاحظه كرد. به این دلیل كه قدرت سیاسی نه در پایتخت كشور متمركز است، بلكه در بین دولت فدرال و ایالتها تقسیم شده و هر یك از پایتخت ایالتها خود یك مركز تصمیمگیری سیاسی مستقل میباشد، مطبوعات هم در مركز متمركز نشده است. بنابراین عدم تمركز قدرت سیاسی عدم تمركز مطبوعاتی را هم به دنبال داشته است. و این گونهگونی مكانهای مطبوعاتی تنوع در نظریات و تفكرات سیاسی در جامعه را تقویت نموده و اینجاست كه پی میبریم كه دمكراسی در فدرالیسم بنیه و پایگاه قویتری به نسبت دمكراسیهای نظامهای متمركز (فرانسه، انگلستان، …) دارد. مطبوعات یكی از عمدهترین عامل دمكراسی و پلورالیسم سیاسی در جامعه است. و فدرالیسم مناسبترین مبنا برای رشد مطبوعات آزاد و متنوع میباشد. این مسئله را در آلمان به ویژه میبینیم: اولاً پرخوانندهترین نشریات نه مطبوعات سراسری، بلكه نشریات منطقهای هستند، دوماً پرتیراژترین مطبوعات سراسری مطبوعاتی هستند كه در هامبورگ (شپیگل، شترن، بیلد)، فرانكفورت (فرانكفورتر آلگماینه) و مونیخ (زوددویچهتسایتونگ، فوكوس) منتشر میشوند.
حتی تشكلات صنفی و سیاسی نیز خود را بر اساس اصول فدرالیستی سازماندهی كردهاند. این امر هم برای تشكلهای كارگران و كارمندان صدق میكند، هم برای تشكلهای كارفرمایان، هم برای گروهها و سازمانهای ورزشی و ارگانها و مجامع علمی صدق میكند، هم برای احزاب سیاسی و ارگانهای كلیسایی.
* مطلب حاضر ترجمة آزاد مقالهای است كه در شمارة ٢٧٥/٢٠٠٢ نشریة Informationen zur politischen Bildung منتشر شده است و ما آن را برای اطلاع علاقمندان منشر مینماییم. لازم به تذكر است كه آنجا كه ضروری بوده توضیحاتی را نیز به متن اضافه نمودهایم. (مترجم.)
** مونیخ پایتخت ایالت بایرن و شتوتگارت پایتخت ایالت بادنورتمبرگ میباشد.
Ursula Münch & Kerstin Meerwaldt:
Charakteristika des Föderalismus
In: Informationen zur politischen Bildung
Nr. 275/2002
Herausgeber: Bundeszentrale für politische Bildung